کهنه حریف

معنی کلمه کهنه حریف در لغت نامه دهخدا

کهنه حریف. [ ک ُ ن َ / ن ِ ح َ ] ( ص مرکب ) سخت گربز. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کهنه رند. بسیار زیرک و مکار.

معنی کلمه کهنه حریف در فرهنگ فارسی

سخت گربز ٠ بسیار زیرک و مکار ٠

جملاتی از کاربرد کلمه کهنه حریف

بی‌خبر کاین حریف پر ز ریا کهنه رندی است رفته زیر عبا
می کهنه کشی هر شب تو از خم با حریف نو کی آری یاد از این مخمور و گوئی یار دیرینم
شد سوار شتر آن کهنه حریف مادر خویش گرفته به ردیف
ایکه تو بینی به زیر خرقه خزیدست کهنه حریفی ست شمع جمع ظریفان