کهن کردن

معنی کلمه کهن کردن در لغت نامه دهخدا

کهن کردن. [ ک ُ هََ / هَُ ک َ دَ ] ( ص مرکب ) پیر کردن :
دیر بماندم در این سرای کهن من
تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن.ناصرخسرو.رجوع به کهن شدن شود. || فرسوده کردن. از کارآمدگی چیزی کاستن :
بر کهن کردن همه نوها
ای برادر موکل است دهور.ناصرخسرو.

معنی کلمه کهن کردن در فرهنگ فارسی

پیر کردن یا فرسوده کردن ٠

جملاتی از کاربرد کلمه کهن کردن

گروهی معتقدند که رابطهٔ بین متون کهن و ادبیّات امروزی یک‌سویه است و نباید ارزش متون کهن را با امروزی کردن آن از بین برد. «صاحب نظران، تئوری‌های متفاوتی نسبت به مقوله ادبیّات کودک دارند؛ گروهی آن را ابزار آموزش شمرده‌اند و ارائه جنبه‌های اخلاقی و تربیتی را در اولویت این تعریف قرار داده‌اند»
بر اساس برخی روایت‌ها، مفهوم به هم زدن باده‌ها به نگرانی در مورد مسموم بودن نوشیدنی برمی‌گردد. دفترچه الکل و فرهنگ باور دارد که به‌سلامتی نوشیدن احتمالاً بر گرفته از رسم کهن ساغرریزی یا اهدای شراب به خدایان و طلب سلامتی یا زندگی دراز از خداوند کردن بوده‌است.
ثور به دلیل علاقه شدیدش به جین فاستر، از فرمان پدرش مبنی بر بازگشت به ازگارد سرپیچی می کند، و به خاطر اینکار چندین بار تنبیه می‌شود. نهایتاً معلوم می‌شود وابستگی شدید ثور به زمین به این خاطر است که او در واقع پسر ایزدبانوی کهن زمین، گایا است. با این که ثور از ابتدا خود را یک «ابرقهرمان» و جزوی از گروه انتقام‌جویان می‌داند، دسیسه‌های لوکی ثور را وارد ماجراجویی‌های حماسی می‌کند، مانند تشکیل گروهی به همراه پدرش اودین و یک آزگارد به نام بالدر در برابر شیطان آتشین سرتر و اسکگ غول یخی، شکست دادن مرد جذب‌کننده فوق‌العاده قوی و ثابت کردن بی‌گناهی‌اش در «محکمه خدایان». این ماجراها باعث غیبت طولانی او در گروه انتقام‌جویان می‌شود.
در ادامهٔ متن (سطرهای۱۰–۱۲) که هنوز از دید مردوک بیان می‌شود، از خشم خدا کاسته می‌شود. او به مکان‌های مقدس نابودشده (که باز هم از اصلاحات کوروش خبر می‌دهد) و وضعیت مرگ‌آور مردم «سومر و اکد» (اصطلاحی قدیمی برای بابل) می‌اندیشد. زاویهٔ دید متن با بررسی همهٔ سرزمین‌ها از سوی مردوک و جستجوی دقیق برای یافتن پادشاهی دادگر گسترش می‌یابد. او کوروش، شاه اَنشان را می‌یابد (سطرهای ۱۲–۱۳)، دست او را می‌گیرد، از او می‌خواهد تا فرمانروای برتر باشد و ماد و سرزمین‌های کوهستانی مجاور بابل را مطیع خود سازد (باز هم از اصطلاحات ادبی کهن برای این سرزمین‌ها استفاده شده است نه از نام‌های سیاسی تازه). مردوک که از کارهای نیک کوروش خشنود شده است، به او فرمان می‌دهد که به بابل آید (سطرهای ۱۴–۱۵). در اینجا زاویهٔ دید محدود می‌شود و از نگاه کردن آسمانی به همراهی در زمین تغییر می‌کند (سطرهای ۱۵–۱۷). مردوک کوروش را همراهی می‌کند و همچون یک دوست و همراه در کنارش گام برمی‌دارد، و سپاه بزرگِ مجهز به جنگ‌افزار او در کنارش پیش می‌رفتند. مردوک کوروش را بدون جنگ و نبرد به بخشی در مرکز بابل بُرد که شوانَه نام داشت و کاخ سلطنتی و پرستشگاه مردوک در آن‌جا بود. او نبونایید پادشاه ناپرهیزگار بابلی را تسلیم کرد (چیز بیش‌تری از او گفته نشده است). مردم بابل و سومر و اکد و رهبران و حاکمان‌شان (باز هم از اصطلاحات قدیمی که دیگر از لحاظ سیاسی کاربرد نداشتند استفاده شده است) به او احترام گذاشتند و خوشحال بودند که او را به عنوان یک نجات‌دهنده ستایش می‌کردند (سطرهای ۱۸–۱۹).