کنارنگ دل

معنی کلمه کنارنگ دل در لغت نامه دهخدا

کنارنگ دل. [ ک ُ / ک َ رَ دِ ] ( ص مرکب ) قوی دل. ( ناظم الاطباء ). صاحب دل بزرگ. ( از فهرست ولف ) :
کدام است گرد کنارنگ دل
به مردی سیه کرده در جنگ دل.فردوسی.

معنی کلمه کنارنگ دل در فرهنگ فارسی

قوی دل . صاحب دل بزرگ

جملاتی از کاربرد کلمه کنارنگ دل

ابرشهر؛ نام قدیم‌تر نیشابور، به معنی شهر آپارناک (شهر اپارنی‌ها)[پاورقی ۲] است. اپارنی یا اپرنی‌ها برجسته‌ترین قبیله از سه قبیلهٔ داهه[پاورقی ۳] هستند که دولت پارتیان (یا اشکانیان) را بنیان گذاشتند. یادکرد این شهر در نسک کهن مزدیسنایی بندهش که ابرنک‌شهر نیز خوانده شده از شناخته‌شدگی و رونق ابرشهر در سرزمین پارت، نشان دارد. چنین به نظر می‌رسد که در این دوران؛ اشکانیان، خود را وقف این آتش مقدس بُرزین‌مهر (یکی از سه آتش مقدس کیش زرتشتی، و آتش خاص پارتیان) کرده بودند. آنان، زائران بی‌شماری را در سرتاسر دورهٔ پارتی به زیارت آذر برزین‌مهر به این ناحیه، سوق می‌دادند. همچنین؛ نام ابرشهر بر روی سکه‌ای از دوران فرهاد دوم اشکانی (حکومت: ۱۳۸–۱۲۸ پیش از میلاد) نقش بسته است که حیات تاریخی این ناحیه را به عنوان محل استقرار ضرابخانه در دوران پارتیان، مستند می‌نماید. و مارکوارت در اشاره به پیشینهٔ نام کنارنگ در اطلاق به فرمانروای ابرشهر، چنین برداشت نموده که این فرمانروایی موروثی، به پیش از دوران ساسانیان (= پارتیان) بر می‌گردد که آنان، سرانجام؛ داوخواهانه، حکومت اردشیر ساسانی را پذیرا شده و در گسترهٔ قلمرو ساسانیان قرار گرفته بودند.
بیشتر تاریخ‌نویسان، فتح اسلامی نیشابور را در ۶۴۳ به هنگام خلافت عمر بن خطاب ثبت کرده‌اند. برخی نیز این رویداد را در ۶۵۰م را به هنگام خلافت عثمان بن عفان نوشته‌اند، بودن شماری از صحابهٔ پیامبر اسلام در سپاه خلافت راشدین، یکی از دلایل فتح بی‌جنگ این شهر ذکر شده است. حاکم نیشابوری نوشته که در۶۴۳م با صلح‌نامهٔ کنارنگ و عبدالله عامر فتح اسلامی به آن درآمد.
کنارنگ با موبد و پهلوان هشیوار دستور روشن‌روان
یزدگرد از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و پس از نیشابور به توس رفت ولی کنارنگ آنجا که مایل نبود او را پناه بدهد گفت «قلعهٔ طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد.» پس ناچار یزدگرد به اصفهان و سپس به استخر رفت. در آنجا او مورد استقبال قرارگرفت و اقدام به ضرب سکه کرد.
زن و کودک خرد و پیر و جوان نه شاه و کنارنگ و نه پهلوان
پس اکنون ز بهر کنارنگ طوس بدین سو کشیدیم پیلان و کوس
گرامی بد این شهریار جوان به نزد کنارنگ و هم پهلوان
کنارنگ با پهلوان و ردان همان دانشی پرخرد موبدان
هرآنکس که با طوس در جنگ بود همه نامدار و کنارنگ بود
سپهبد کنارنگ گردان گرد ده و دو هزار از یلان برشمرد
ازین هر دو هرگز نگشتی جدای کنارنگ بودند و او پادشای
ابرشهر؛ نام پیشین نیشابور، به معنی شهر آپارناک (Aparnak یا Aparnoie یونانی؛ شهر اپارنی یا اپرنی) برجسته‌ترین قبیله از سه قبیله داهه (Dahae) که دولت پارتیان (اشکانیان) را بنیان گذاشتند. یادکرد این شهر در نسک بندهش که ابرنک‌شهر نیز خوانده شده از شناخته‌شدگی و رونق ابرشهر در سرزمین پارت، نشان می‌دهد. و چنین به نظر می‌رسد بُرزین‌مهر -یکی از سه آتش مقدس کیش زرتشتی- که آتش خاص پارتیان بود و اشکانیان، خود را وقف این آتش مقدس نموده بودند و زائران بی‌شماری را در سرتاسر دورهٔ پارتی به زیارت آذر برزین‌مهر در این ناحیه، سوق می‌دادند. همچنین؛ نام ابرشهر بر روی سکه‌ای از دوران فرهاد دوم اشکانی (حکومت: ۱۳۸–۱۲۸ پیش از میلاد) نقش بسته است که حیات تاریخی این ناحیه را به عنوان محل استقرار ضرابخانه در این دوران، مستند می‌نماید. و مارکوارت در اشاره به پیشینهٔ نام کنارنگ در یاد کردن از فرمانروای ابرشهر چنین برداشت کرده که این فرمانروایی موروثی، به پیش از دوران ساسانیان (= پارتیان) برمی‌گردد که سرانجام؛ داوخواهانه، حکومت اردشیر ساسانی را پذیرا شده بودند.
ببردش به نزد کنارنگ شام چو بگشود و برخواند اورا تمام
بره بر بدی خان او ساخته کنارنگ زان کار پرداخته
این شهر در طول تاریخ دارای نام‌های مختلفی بوده و یکی از تاریخی‌ترین و قدیمی‌ترین شهرهای شرق ایران و خراسان به‌شمار می‌آید و شهر کهن و تخریب شده نیشابور توسط مورخان با شهرهای شناخته شده دوران طلایی اسلامی چون بغداد،دمشق، قاهره، قیروان و بصره مقایسه شده است. اَبَرشَهر یکی از نام‌های باستانی نیشابور (یا همان نیوشاپور به معنی شاهپور پهلوان) و نام قدیم استان‌های خراسان فعلی ایران نوین یا ربع نیشابور بوده است؛ این ناحیه، در متون پهلوی، با دریاچه سوور که آذربرزین مهر (آتش بهرام) در کنار آن قرار داشته، پیوند خورده است. ابرشهر یا همان نیشابور، یکی از ساتراپ‌های ایران در دوران پیش از اسلام بود و فرمانروا یا مرزبان این ساتراپی، لقب اختصاصی کنارنگ را داشت.
گشنسپ‌داد، که کنارنگ امپراتوری ساسانی بود، بعدها وزرگان و دیگر طبقات اشرافی را واداشت تا قباد نخست را اعدام کنند، اما آنها از این کار خودداری کردند.