کمر سخت

معنی کلمه کمر سخت در لغت نامه دهخدا

کمرسخت. [ ک َ م َ س َ ]( ص مرکب ) ثابت رأی ستیزکار. ( امثال و حکم ج 3 ص 1235 ) : عارض مردی کمرسخت بود، گفت معلوم است که شغل من عارضی است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 541 ).

معنی کلمه کمر سخت در فرهنگ فارسی

ثابت رای ستیز کار . عارض مردی کمر سخت بود گفت معلوم است که شغل من عارضی است .

جملاتی از کاربرد کلمه کمر سخت

گرفتش کمرگاه و بفشرد سخت چنان کش کمر شد به تن لخت لخت
به سختی چون تحمل کرد و بنشست زر و سیم و جواهر بر کمر بست
هر سه بسته کمر به خدمت سخت پیش هر یک ستاده دولت و بخت
بر من چو کبک نیست گران، سختی جهان شادی فزون ز کوه و کمر می شود مرا

سخت‌ترین دوران حیات سیندخت زمانی است که شوهرش مهراب از راز میان رودابه و زال آگاه شده خشمگین وارد کاخ شد و پس از مشاجره سخت با همسرش سیندخت، برخاست تا به اتاق رودابه رفته و او را هلاک نماید. مادر متوجه وضعیت وخیم شد ناچار باید جلوی فاجعه‌ای را بگیرد، این بود که با دو دستش محکم کمر مهراب را چسبید و مانع حرکت او شد، سپس به انواع زبان و طراری‌ها از مهراب خواست تا حل معضل را به او واگذارد.

باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من باز کمر بست سخت یار به استیز من
سخت تر رنج انبیا را بود اندکی کمر اولیا را بود