کمر بندگی

معنی کلمه کمر بندگی در لغت نامه دهخدا

کمربندگی. [ ک َ م َ ب َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب )مستعد بودن و مهیا شدن برای خدمت. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کمر بندگی در فرهنگ فارسی

مستعد بودن و مهیا شدن برای خدمت

جملاتی از کاربرد کلمه کمر بندگی

بندم از جان کمر بندگی او که به لطف بهر خونریزی من بسته کمر باز آمد
بسته است بلاغت کمر و دست، فصاحت در بندگی نطق گهربار نعیم است
چون مور مدتی کمر بندگی ببند دیگر ز روی دست سلیمان، و ساده کن
همیشه باد جهانش به کام وز سر صدق کمر به بندگی‌اش بسته چرخ مینایی
گر همی خواهی این کلاه بلند کمر بندگی و طاعت بند
تاج سپهر تا کمر بندگی زند هم در سرای خوب تو بشکسته تاج را
بگشا کمر ناز و قصب پوش بتان بین در بندگی خویش چو نی بسته کمرها
وقت است که در بر رخ اغیار ببندم وز جان کمر بندگی یار ببندم
بندگی را همه کمر بسته دیده از ما سیواک بر بسته