کم آمد {poured short} [مهندسی مواد و متالورژی] عیبی در قطعۀ ریختگی که براثر ناکافی بودن جریان مذاب ریخته شده در قالب پدید می آید و باعث می شود قسمت فوقانی قالب پر نشود
جملاتی از کاربرد کلمه کم امد
چون درد ترا کم آمد آمد درمان کلّی خود را زهیچ کم آوردیم
بعد یک هفته چون شمردم باز هم کم آمد به کس نگفتم راز
عمر من کم شد و عشق تو فزون پنداری کانچه از عمر کم آمد، همه در عشق فزود
کم آمد زلشکر یکی نامور که بهرام بدنام آن پرهنر
خود را چو بمیزان خرد بر سختم از بنگه دونیان کم آمد رختم
از اندازه لشکر شهریار کم آمد درم تنگ سیصد هزار
اندوه جوان و پیر بفزود آرامش مرد و زن کم آمد
که از موج دریای دستش کم آمد که گوید که از کوه دریا نخیزد
گرچه می دانم سزاوار تو نی، این ارمغان ورچه، آگاهم به دربارت کم آمد این نثار
بحاجت دگرش حاجت او فتاد همانا که احتیاج نشاط از غنای دوست کم آمد
توراکینا خاتون دستور تشکیل قوریلتای داد تا امرا و شاهزادگان و سرداران سپاه جانشین اوگتای را تعیین کنند. در فصل بهار از سراسر امپراتوری امرا و شاهزادگان به اردو رسیدند. اشتراک کنندگان در قوریلتای چندان تحفه و پیشکش آوردند که از شمار بیرون بود. از سوی دیگر اوتچکین نیز با هشتاد پسر و نبیره با شرمساری از اقدامی که پس از مرگ اوگتای کرده بود به قوریلتای حاضر شد. در آن صحرا از بس مردم از اطراف امپراتوری جمع شده بود جا و منزل کم آمد و خواربار بسیار گران شد. گویند فقط برای مسلمانان دوهزار خرگاه ترتیب داده بودند. پس از اجتماع دربارهٔ کسیکه شایسته مقام سلطنت باشد رای زدند. چون شیرامون هنوز کودک بود و کوتان بیمار بود و گیوک خان که در شجاعت و تسلط مشهور بود، میل توراکینا خاتون به سوی او بود. چون بسیاری از امیران و شاهزادگان با وی همنوا بودند قرعهٔ فال بر وی افتاد. در روز تعیین شده از قبل مراسم تختنشینی را به جا آوردند.