کلاه کج نهادن
معنی کلمه کلاه کج نهادن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه کلاه کج نهادن
سهم تو، کلاه کج نهاده است تا عقد عمامه باز چینم
ترک سرمستم دگر باره کلاه کج نهاد ملک دل بگرفت و خان و مان همه بر باد داد
گر عنان گیرم زترکی کج کلاه کج کله چابک عنانی داشتم
افتاد تاج مهر به خاک از سر فلک بر سر چو از غرور نهادی کلاه کج
گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود مگر ور شکنی به بر قبا، کر ته قبا شود مگر
کجات آن بزرگی و تخت و کلاه کجات آن بر و بوم و چندان سپاه
سر تسلیم خوبان را به پای او ازان باشد که اندر سر بود او را کلاه کج شکستستش
تیرهٔ محمدی از نه طایفهٔ خلیلی، نریمیسا، عالی محمدی، کمایی، محمدمیسا، بناری، کلاه کج، نوروزی و علایدالدینی تشکیل شدهاست شده است که طایفهٔ علاءالدین خود دارای زیر مجموعهٔهایی به نام شیخ، محمد، خاجمیر، قنبر و نعمتالله است.
ای دل کلاه کج نه و بر یأس تکیه زن کت جامه امید قبا کرد روزگار
چو پیر مغ را بیند کلاه کج بر سر کند در آرزوی آن کله قمیص قبا