کفر به اخرت

معنی کلمه کفر به اخرت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کفر به آخرت. قرآن کریم ، چنان که از ایمان به آخرت در کنار ایمان به خدا یاد کرده، کفر به آخرت را نیز گمراهی شناسانده است: «و مَن یکفُر بِاللّهِ و مَلئِکتِهِ و کتبِهِ و رُسلِهِ و الیومِ الأَخرِ فَقد ضَلَّ ضَللا بَعیداً.»
از دیدگاه قرآن، منکران آخرت از راه درست منحرفند و آثار ذیل را به دنبال خواهد داشت:
← تکذیب پیامبران
۱. ↑ نساء/سوره۴، آیه۱۳۶.
دانشنامه موضوعی قرآن کریم، برگرفته از مقاله «آخرت».
...
[ویکی فقه] کفر به آخرت (قرآن). یکی از مباحث اعتقادی ایمان به آخرت است و کسی که آخرت را منکر شود و به آن کفر بورزد فعل حرامی مرتکب شده است.
کسی که به آخرت کفر بورزد کار حرامی مرتکب شده است.«ومن الناس من یقول ءامنا بالله وبالیوم الاخر وما هم بمؤمنین•...• فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضـا ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون؛ گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم. در حالی که ایمان ندارند.•...•در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایی که میگفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.».
← خصلت منافقین
۱. ↑ بقره/سوره۲، آیه۸.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «کفر به آخرت»
...

جملاتی از کاربرد کلمه کفر به اخرت

زلف زنجیر وَشش کز سر ایمان برخاست رقم کفر به ما بر بنشاند و بنشست
خواجو بدر دیر شو و کعبه طلب کن زیرا که من از کفر به اسلام رسیدم
نفاق و کفر به ایمان بدل شود، که اگر به نی دمند برآید از آن صدای اذان
کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح عشق بزد آتش در صلح و جنگ
دل کفر به دین‌داری زو کرد خریداری دردا که به سر باری اسلام زیانم کرد
گر شد ایمانم به کفر زلف شبرنگش بدل ظلمت این کفر به از نور آن ایمان که بود
به فغان آمده ز تیغش کفر به خروش آمده ز دستش زر
اکنون گوش دار: کفر اول که ظاهر است که خود همه عموم خلق را معلوم باشد که چون نشانی و علامتی از علامات شرع رد کند یا تکذیب، کافر باشد؛ این کفر ظاهر است. اما کفر دوم که به نفس تعلق دارد؛ و نفس‌، بت باشد که «النَّفْسُ هِیَ الصَنَمُ الأکْبَر»؛ و بت‌، خدایی کند. «أَفَرأَیْتَ مَن اتَّخَذَ إِلهَهُ هواه» این باشد. مگر که ابراهیم- صلوات الرَّحمن علیه- از اینجا گفت: «وَأجنُبنی وَبَنیَّ أَنْ نَعْبُدَ الأصنامَ». این کفر به نفس تعلق دارد که خدای هواپرستان باشد؛ بعدما که ما همه خود گرفتار این کفر شده‌‬ایم، هنوز در کون و مکان باشد آنکس که رخت از کون و مکان برگرفت. اول مقامی که بر وی عرض کنند مقامی باشد که چون آن مقام بیند، پندارد مگر که صانع است؛ اگر در این مقام بازماند و توقف کند، از این قوم باشد که «إِنَّما سُلْطانُه علی الَّذینَ یَتَولَّونَه وَالَّذینَ هُمْ مُشْرِکون» هر روز صد هزار سالک بدین مقام رسند و اندر آنجا بمانند که «وکانَ مِنَ الکافِرینَ» خود گواهی می‬‌دهد این مقام را.
شده نزدیک کنم کفر به اقوال نصیری خلق گیرم که شمارند مرا کافر دیگر
صفت کفر به شعر تو در افزود چنانک بق‌بق از فاضلی و طنطنه از خاقانی