کاهل رو

معنی کلمه کاهل رو در لغت نامه دهخدا

کاهل رو. [ هَِ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) سست رو. آنکه آهسته رود. کندرو :
کاهل روی چو باد صبا را ببوی زلف
هر دم به قید سلسله در کار میکشی.حافظ.

معنی کلمه کاهل رو در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه بسستی راه پیماید : [ کاهل روی چو باد صبا را ببوی زلف هر دم بقید سلسله در کار میکشی ] . ( حافظ )

جملاتی از کاربرد کلمه کاهل رو

زاهد از بهر خدا پیشۀ تقوی نگرفت عشق را بار گران خواجه چو من کاهل بود
از گرانجانان کاهل جسم دارد شکوه ها پای خواب آلود دامان را به فریاد آورد
گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی؟ که چنین گفتن بی‌معنی کار سفهاست
تا ببینم کاهلی هر یکی تا بدانم حال هر یک بی‌شکی
ای باد، کاهلی مکن و سوی دوست رو ما را بکن به آمدن آن نگار خوش
جان بر تو فرستم که ازان سوی که دل رفت در بردن اگر کاهلی از باد نباشد
گرچه نتوانی به کوشش دامن جانان گرفت کاهلی بگذار چندانی که بتوانی بکوش
هرآنگه که فرمان دهد کارزار نبیند ز ما کاهلی شهریار
بی‌گمان از کبر خیزد دشمنی حاصل آید خواری از کاهل‌تنی
گر تو مرد این چنین همت نه‌ای دور شو کاهل، ولی نعمت نه‌ای