کاه کهنه بباد

معنی کلمه کاه کهنه بباد در لغت نامه دهخدا

کاه کهنه بباد دادن. [ هَِ ک ُ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] ( مص مرکب ) لاف زدن. ( غیاث از بهارعجم و رشیدی ). لاف زدن و فخر کردن. ( برهان ). حکایات سخنان زمانه گذشته بجهت عظم شأن خود گفتن. ( غیاث نقل از سراج ). رجوع به «کاه پارینه بباد دادن » شود.

جملاتی از کاربرد کلمه کاه کهنه بباد

که فروش امرد به کاهی کرد با ما ماجرا گفتمش بر باد خواهم داد کاه کهنه را
صد خرمن از آن گفت به یک جو خواهی تا کی این کاه کهنه ها داد بباد
چرخ کاه کهنه ای می داد پیش از من به باد دانه من در آسیای آسمان انداختم
شب فغانم گوشمال چرخ بی بنیاد داد کهکشان را همچو کاه کهنه ای برباد داد