کاه زن

معنی کلمه کاه زن در لغت نامه دهخدا

کاه زن. [ زَ ] ( اِ مرکب ) یا کاه زنه. طوری از طناب که بکاه آگنند و بر ستور حمل کنند. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه کاه زن در فرهنگ فارسی

طوری از طناب که بکاه آگنند و بر سطور حمل کنند

جملاتی از کاربرد کلمه کاه زن

هرگز نبوده آب تو از منهل خسان هرگز نبوده‌ کاه تو از آخور لئام
رنگ رویم شد بسان کاه زرد در جهان اینست خود آثار عشق
بود مشکل، ستادن بر من زار چو برگ کاه بی امداد دیوار
ازو آن سزید از تو این بد که بود که از مشک بوی آید از کاه دود
همه راه ز آمد شد کهکشان پر از کاه شد چون ره کهکشان
کسی که نام و بزرگی طلب کند نشگفت که کوه زر ببر چشم او نماید کاه
خشم افزون حضم کاسته خواست حشم افزون و حضم کاه رسید
گر لعل گهر چرخ نهد بر طبق مهر ما بهر تو بر چهره کاهی همه داریم
این کاه سخن دگر مپیما بندیش که کهربا چه دارد
درخش من ز مژگانش توان دید که من بر برگ کاهی کم چکیدم