کاه ری

معنی کلمه کاه ری در لغت نامه دهخدا

کاه ری. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است که آن را کانرود نیز گویند. رجوع به کانرود شود.

معنی کلمه کاه ری در فرهنگ فارسی

دهی است که آنرا کانرود گویند

جملاتی از کاربرد کلمه کاه ری

این حال جوست و بی تکلف تا کاه نخورد یک دو ما هست
درد من افزون شد و کاهید عمرم از ندم بس که من از سینه آه عمر کاه آورده‌ام
پوست او را کندند و با کاه پر کردند و از یکی از دروازه‌های شهر گندی‌شاپور که از بناهای شاپور یکم بود بیاویختند.
گر عزیزان این چنین گردند صائب خوار و زار امتیاز زعفران از کاه کردن کردن مشکل است
ور بتبدیل طبایع رأی او فرمان دهد کاه را بینی چو کوه و کوه را بینی چو کاه
به بحر حلم تو گر کوه را دراندازند چو کاه بر سر آب آید از سبکباری
بار عشق او که کس را برگ کاهی تاب نیست می‌نهد بر جان من صد کوه و منت می‌نهد
جاه از هزار مهتر و سرور فزون شود گر بدهد از هزار یک جاه خود ز کاه
از یسار و از یمین جویای کاه خاک بوید بهر جو تا صبحگاه
سبک تر بود لیک از پر کاه برکوه بخشایشت آن گناه
اگر مردم به اهمیت کوپراتیف می فهمیدند، امروز محصولات شان به خصوص سیب تکانه به قیمت بلند در بازارهای جهانی به فروش می رسید، در حالی که اکنون به قیمت کاه سفید به فروش می رسد.
نتوان در حرم قدس به پرواز رسید پر سیمرغ درین راه پر کاه بود
حیوانات این نژاد بسیار قانع هستند، به طوری که خوراک عمده آن‌ها را در طول سال، نیزارهای اطراف دریاچه و کاه تشکیل می‌دهد و شاید اغراق نباشد اگر گفته شود هیچ نژاد غیر بومی توان تحمل و تولید تحت چنین شرایطی را ندارد. بخش مهمی از قابلیت‌های ژنتیکی این دام بر اثر انتخاب طبیعی و مصنوعی در شرایط سخت و نامساعد آب و هوایی منطقه، طی سالیان طولانی حاصل شده‌است.