کائنات جو

معنی کلمه کائنات جو در لغت نامه دهخدا

کائنات جو. [ ءِ ت ِ ج َوو ]( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به کائنات الجوّ شود.

جملاتی از کاربرد کلمه کائنات جو

زان پس از بیگانگی از کائنات گاه گاهی آشنایی میکنم
اعتقاد رائلیان نسبت به کائنات و گذر زمان، تداعی مفهوم ابدیت است. بدین معنی که در بُعد زمان، ابتدایی وجود ندارد و انتهایی هم وجود نخواهد داشت. بلکه فقط مانند یک حلقهٔ زنجیر، سهیم در گذر زمان هستی را زمینیم. بینهایت از دید مکان نیز بدین معنی است که هرچه از بُعد مکان حاضر به ابعاد بالاتر یا پایینتر، یا به اصطلاح دیگر، به ترتیب به سوی ابعاد کیهانی و اتمی سیر نگرش داشته باشیم به انتها یا ابتدایی ملموس نخواهیم رسید.
تازه کن جان به نسیم حیات کارگر کارگه کائنات
چون کائنات جمله به بویِ تو زنده‌اند ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم
نیکلاس کوپرنیکس (انگلیسی: Nicolaus Copernicus؛ ‏‎/koʊˈpɜːrnɪkəs, kə-/‎؛ ‏[ب][پ][ت] لهستانی: Mikołaj Kopernik؛ ‏[ث]؛ ‏ آلمانی سفلی قرون وسطی: Niklas Koppernigk؛ ‏ آلمانی: Nikolaus Kopernikus؛ ‏ ۱۹ فوریه ۱۴۷۳ – ۲۴ مه ۱۵۴۳)، اخترشناس، ریاضی‌دان، اقتصاددان و کشیش لهستانی-آلمانی بود که نظریه خورشیدمرکزی منظومه شمسی را گسترش داد و به صورت علمی درآورد. وی پس از سال‌ها مطالعه و مشاهده اجرام آسمانی به این نتیجه رسید که برخلاف تصوری که کلیسا پشتیبان آن بود زمین در مرکز کائنات قرار ندارد، بلکه این خورشید است که در مرکز منظومه شمسی است و سایر سیارات از جمله زمین به دور آن در حال گردشند.[ج][چ]
از گناه بندهٔ صاحب جنون کائنات تازه ئی آید برون
پیش غیر الله «لا» گفتن حیات تازه از هنگامهٔ او کائنات
در خزائن اسرار کائنات گشایم اگر اجازت شه بر نهد بدست کلیدم
«حماسه آفرینش» در ستایش خدای بابلی مردوک است، شعر را می‌توان سند ناسیونالیسم بابلی دانست. برخی از پژوهشگران امروزی، آن را توجیه‌کننده لزوم قدرت مطلقه در تمدن بابل دانسته‌اند که نمایانگر تحول قدرت سیاسی از جمعی که در سیاست‌گذاری برابر هستند به سلطنت مطلقه‌ای است. کاتالیزور این تغییر، تهدید قدرت خارجی نمایش داده می‌شود که نیازمند رهبری مصمم در جنگ است. رهبر، برای پذیرفتن رهبری، خواستار فرمانبری مطلق است، حتی وقتی که تهدید جنگ از میان رفته است. روح شورشگر انسان که در «داستان طوفان» (آترام-هاسیس) دیده می‌شود، در اینجا جایگاهی ندارد. برترین نیکی برای انسان این است که جایگاه خود را نظم الهی کائنات بیابد و دریابد.
گر بچشم هیبت اندازد نظر بر کائنات منقطع گردد هیولی را تعلق با صور
چشم او بر زشت و خوب کائنات در نگاه او غیوب کائنات
پس قرار شد که حوا به شرط آنکه آدم همه علوم کائنات و دینی را به وی بیاموزد، همسر وی گردد، سپس آدم به حوا گفت: «نزد من آی…» و حوا جواب داد: «نه، تو نزد من آی!» و بعد خدا به آدم گفت که تو باید به نزد حوا روی.
هراکلیتوس آن را محور نظم کائنات و اصل عقلانی حاکم بر جهان می‌دانست. نیرویی مادی که چون شعله آتش به همه جا گرمی و روشنی می‌بخشد.
شیوا خدای فنا و نابودکننده و وحشت‌آور اما نام او در سنسکریت به معنی مهربان نیز هست. شیوا معتقد بوده‌است که تمامی کائنات همواره در حال رقص جاودانه‌ای هستند و او این رقص را ایجاد کرد و خودش به انجام آن می‌پرداخت. رقص هندی که بسیاری از حرکات یوگا را در خود دارد، فقط برای سرگرمی یا تفریح نیست بلکه یک رقصنده با ایمان هنگام انجام این حرکات به حالت خلسه رفته و به آرامش دست می‌یابد. این رقص موجب نشاط و شادی روح وروان نیز می‌شود. رقص‌ها نیز انواع متنوع و مختلفی دارند.
داستایفسکی در برادران کارامازوف، به موضوعات الهیاتی و فلسفی مورد علاقه‌اش پرداخته‌است؛ سرمنشأ شر، طبیعت آزادی و گرایش به ایمان. سیمونز اندیشه محوری رمان را «جستجوی خدا» و «جستجوی ایمان» می‌داند که در سرتاسر اثر جریان دارد. سیمونز معتقد است که داستایفسکی تمام معنایی را که زندگی برای او داشت، در شخصیت‌های این رمان منعکس کرده‌است. مهرجویی می‌گوید که او در این کتاب دستگاه خلقت را بازسازی کرده‌است و در جایگاه انسان-خدا، کائنات را در دادگاه به محاکمه می‌‌کشد. فرشتگان و شیطان‌ها در هیئت انسان (آلیوشا، ایوان، دیمیتری، اسمردیاکف، گروشنکا، کاترینا و دیگران) و نیز خود آفریننده (داستایفسکی) در جایگاه متهمان قرار می‌گیرند تا بتوان دریافت سرمنشأ حق‌کشی‌ها و نابسامانی‌ها و آدم‌کشی‌ها کجاست. وی معتقد است که اگر از دور به کتاب بنگریم، داستانی خواهیم یافت با این پرسش که «چه کسی پدر را کشت؟» اما اگر موشکافانه‌تر بنگریم، پرسش اصلی کتاب این است که: «چه کسی خدا را کشت؟» و پاسخ این است که همه انسان‌ها در کشتن خدا نقش داشته‌اند. حتی آلیوشا که راه ایمان به خدا را در پیش گرفته‌است، باز هم از جنس «کارامازوف»هاست و او هم دچار شک و تزلزل می‌شود.
جمالش جز به نور حق نه بینی که اصلش در ضمیر کائنات است
در سال ۱۵۳۳ شهرت کوپرنیک به جایی رسیده بود که آلبرت ویدمانشتات منشی پاپ کلمنت هفتم یک رشته سخنرانی دربارهٔ نظریهٔ او برای پاپ و گروهی از کاردینال‌ها در واتیکان ترتیب داد. در ۱۵۳۶ که تحقیقات کوپرنیک به اتمام رسید دیگر در اروپا دانشمندی نبود که دربارهٔ نظریهٔ انقلابی او چیزی نشنیده باشد و بسیاری در گوشه و کنار قاره خواستار انتشار آن بودند. او حتی در کلیسا نیز حامیان پرنفوذی داشت؛ کاردینال نیکلاس فون شونبرگ در نامه‌ای خطاب به کوپرنیک نوشت: «... ای مرد فاضل امیدوارم که تقاضای مرا بی‌جا ندانی ولی مؤکداً از تو استدعا می‌کنم که کشف خود در باب کائنات را در معرض قضاوت دیگر نخبگان جهان قرار دهی و ضمناً در اولین فرصت ممکن شرحی از نظریهٔ خود را همراه با جداول و هرچه که به آن مربوط است برای من ارسال داری…» این نامهٔ تشویق‌آمیز اگرچه برای کوپرنیک بسیار ارزشمند بود ولی کافی نبود تا او را به انتشار نظریهٔ انقلابی‌اش متقاعد کند.
باید از کائنات یکتا شد از پی وصل یار یکتائی