ژنده ژنده
جملاتی از کاربرد کلمه ژنده ژنده
پاینده عمر باد روان لطیف ما جان را بقاست تن چو قبا ژنده میشود
نه سلطان خریدار هر بنده ای است نه در زیر هر ژنده ای زنده ای است
دید وقتی یکی پراکنده زنده ای زیر جامه ای ژنده
همه ژنده بسوخت او در میان هم کرا در هر دو عالم بود از آن غم
هر کهرا او کشد کند زنده شود اطلس به امر او ژنده
فرعون دلقكى داشت كه از كارها و سخنان او لذت مى برد و مى خنديد. روزى به درقصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را ديد كه لباسهاى ژنده بر تن ، عبايى كهنه بردوش و عصايى بر دست دارد. پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من پيامبر خدا موسايم كه ازطرف خداوند براى دعوت فرعون به توحيد آمده ام .
به پیلانش باید کشیدن کلید وگر ژنده پیلش تواند کشید
((4)) فقيرى در كنار ثروتمنديكى از مسلمانان ثروتمند با لباس تميز و فاخر محضررسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و در كنار حضرت نشست ، سپس فقيرى ژنده پوش بالباس كهنه وارد شد و در كنار آن مرد ثروتمند قرار گرفت .
نخست، اوتنپیشتی پادشاهان را در مقابل احمقها قرار میدهد. منظور از احمقها؛ سادهلوحها، کودنها و خرفتهای روستایی است که در جامعه در دورترین جایگاه نسبت به پادشاهان قرار دارند. شاهان پوشیده در شکوه هستند و در ناز به سر میبرند و اغذیهشان از بهترینهاست. احمقها با هر آنچه برعکس سر میکنند. به نظر میرسد یکی از اشارهها بر این است که گیلگمشِ ژندهپوش و سرگردان که گوشت خام میخورد، نه مانند یک پادشاه بلکه همچون یک احمق رفتار میکند. جستجوی وی، جستجوی یک نادان و مایه سرزنش است؛ کسی که برای پادشاهی به دنیا آمدهاست، باید همچون یک پادشاه رفتار کند.
«اما آنچه بیش از همه میسوزاند، شنیدن این است که پسرم، شهزادهام، پارهپاره میپوشد و ژندهپوش است.»
کنده بر پای خرقه در بر وکلاه ژنده ای در سر نمد بر پشت وکاسه در مشت، بر شارع اعظم ایستادم و کاسه دریوزه بر دست نهادم، اتفاق را همشهرئی بمن رسید و تیز در من نگرید.
رگتایم از ترانههای بردگان سیاهپوست آمریکا سرچشمه گرفته است. رگ به معنای ژنده و پاره و گسیخته است و تایم به معنای وزن و ضربان موسیقی.
از عبايه اسدى روايت كرده كه گفت : بر اميرالمؤ منين (ع ) وارد شدم و مردى ژنده پوشنزد او بود، و على (ع ) به او رو كرده با او سخن مى گفت ، و چون آن مرد برخاست بهعلى (ع ) گفتم : اين كيست ؟ فرمود: اين وصى موسى (ع ) است .(62)
چون بدید آن ژنده مجنون از شگفت گشت سودائی و صفرا درگرفت
در شاهنامه از بهآفرید و همای به عنوان دختران گشتاسپ و خواهران اسفندیار یاد شدهاست. وقتی به گشتاسپ خبر میرسد که تورانیان دخترانش را اسیر کردهاند و ارجاسپ آنان را به روییندژ بردهاست، از پسرش اسفندیار میخواهد که برای نجات خواهراناش دست بهکار شود. اسفندیار در کسوت بازرگانان به دژ رویین میرود و در آنجا خواهران خود را با لباسی ژنده، نیمه عریان و گریان مییابد. اسفندیار در نقش عرضهکننده کالا و خواهرانش به بهانه خریدار کالا با یکدیگر رابطه برقرار میکنند و اسفندیار از آنها میخواهد چند روز صبر نمایند تا چارهای بیندیشید سرانجام اسفندیار ارجاسپ و دیگر سرداران روییندژ را کشته و بهآفرید و همای را نجات میدهد.
همیشه خلعت حسن تو تازه باد چو گل ولی زیاد مبر اهلی کهن ژنده
داشت حیران به روی دوست نظر نه ز تن نی ز ژنده داشت خبر
زاهدى به روز عيد، با جامه هاى ژنده بيرون آمد. او را گفتند: به روزى چنين ، با جامه اىچنين بيرون آيى ؟! در حالى كه مردم ، خويش را زينت داده اند. گفت : پروردگار را هيچزينتى همچون طاعت وى نيست .
در دهم ژوئن یک روستایی ژندهپوش به نام پتر بارتلمه به خیمهٔ ریموند آمده و درخواست دیدار با او و اسقف آدهمار را نمود.