ژند ژند

معنی کلمه ژند ژند در لغت نامه دهخدا

ژندژند. [ ژَ ژَ ]( ص مرکب ) پاره پاره. ( برهان ). قطعه قطعه :
هم خامه مآثر من کرده ریزریز
هم جامه مفاخر من کرده ژندژند.شهاب الدین بغدادی ( از جهانگیری ).رجوع به ژند شود.

معنی کلمه ژند ژند در فرهنگ فارسی

زاینده رود . زنده رود اصفهان پاره پاره . قطعه قطعه .

جملاتی از کاربرد کلمه ژند ژند

ز خاور چو راندم سوی چین سمند نخستین کمین برگشودم به ژند
زمانی همی بود سهراب دیر نیامد به نزدیک او ژند شیر
درو ژند جادو گرفته قرار فروبسته بر مرغ و ماهی گذار
بدو داد کین جام می نوش کن غم ژند جادو فراموش کن
مرا ژند جادو کمین برگشود ز ایوان خاقان چینم ربود
دوانیم گه سوی پیکار ژند گهی سر درآریم در زیر بند
ز فِتراک زین برگشایم کمند بخواهم از ایرانیان کینِ ژند
تلمبه نژاد سابقی ژند ۲ روستایی در دهستان گاوکان بخش مرکزی شهرستان ریگان استان کرمان ایران است.
شبی ژند جادو کمین برگشود مرا همچو باد از زمین در ربود
بر ژنده بند سیم درست از بهای مرز هل تا کنند مرز درست تو ژند ژند
شنیده ایم پریشانی از نواحی مصر که خورد خور ژندی جمع کرده قارون شد