چین پیدا کردن

معنی کلمه چین پیدا کردن در لغت نامه دهخدا

چین پیدا کردن. [ پ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چین خوردن. چروک یافتن. کیس پیدا کردن. نورد و شکنج یافتن. شکن گرفتن. رجوع به جمع شدن شود.

معنی کلمه چین پیدا کردن در فرهنگ فارسی

چین خوردن . چروک یافتن . کیس پیدا کردن . نورد و شکنج یافتن .

جملاتی از کاربرد کلمه چین پیدا کردن

پس از نابودی هخامنشیان، دیگر آن شکوه و بزرگی در صنایع و هنرها، به ویژه در بافندگی، به‌وجود نیامد… تنها چند تکه از پارچه‌های ابریشمی در سرزمین لولان در چین پیدا شده که در آن روزگار آخرین مرز ایران در شرق دور بوده‌است.
دامن وحشت ز سیر این چمن نتوان شکست دیده مژگان برهم افشارد که چین پیدا شود
فسیل‌های انسان پکن در دهه بیست میلادی در غاری در نزدیکی شهر پکن در چین پیدا شد. انسان پکن نمونه‌ای از انسان راست‌قامت است که حدود ۶۸۰ تا ۷۸۰ هزار سال پیش می‌زیسته است.
دامن دل از غبار آه چین پیدا نکرد از تلاش ‌گربادی چند صحرا برنخاست
اولین مسواک با موهایی مانند مسواک‌هایی که امروزه استفاده می‌کنیم در چین پیدا شد. در زمان سلسله تانگ، از سال ۶۱۹ تا ۹۰۷، مردم از موهای گراز برای قلم مو استفاده می‌کردند. این موها از گرازهای سیبری و شمال چین به وجود آمدند زیرا هوای سرد باعث قوی شدن موها می‌شد. موها به دسته ای از بامبو یا استخوان وصل می‌شدند و مسواک درست می‌کردند.
چنین گر چاک سازد سینه ها را زلف مشکینش نگردد نافه سربسته در صحرای چین پیدا