جملاتی از کاربرد کلمه چپ فتادن
کجا نوبت به من افتد، که هر جا هست بینایی به امید فتادن گرد آن چاه ذقن گردد
چگونه وحشی دام تو را شکار کند به دام خویش فتادن شکار آزادی است
چون بود بر فتادن رومی رواج دین ز اقبال حمزهٔ عجم آن شاه نوجوان
چون سایه هما که فتادن عروج اوست ز افتادگی زیاده شود اعتبار ما
بکیش هر که درافتادگی سر آمد گشت فتادن از همه کس شرط پهلوانی بود
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود عجب فتادن مرد است در کمند غزال
خروش و زاری من در سیاهی شب زلف دم فتادن دل در چه ذقن یاد آر
سر حلقهٔ سلامت در دام او فتادن سرمایهٔ ندامت از بام او پریدن
زو لب خود بود گشادن همان ز اوج هوا زیر فتادن همان
دست از طلب مدار که دارد طریق عشق از پا فتادنی که به منزل برابرست