چو افکندن

معنی کلمه چو افکندن در لغت نامه دهخدا

چو افکندن. [ چ َ / چُو اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب )هو انداختن. چو انداختن. رجوع به چو انداختن شود.

معنی کلمه چو افکندن در فرهنگ فارسی

هو انداختن ٠ چو انداختن

جملاتی از کاربرد کلمه چو افکندن

آن که هردو مسلمانی که با یکدیگر به وحشت باشند، جهد کند تا میان ایشان صلح افکند. رسول (ص) گفت، «بگویم شما را که چیست از روزه وصدقه و نماز فاضلتر؟» گفتند، «بگوی» گفت، «صلح افکندن در میان مسلمانان».
خواهم افکندن ز دست دل سراندر پای دوست گر زمن بپذیردش این فخر بس باشد مرا
بلکه هست آنگونه رزمم در نظر کاندکش افکندن دست است و سر