چشمه زن

معنی کلمه چشمه زن در لغت نامه دهخدا

چشمه زن. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ زَ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) چشم زن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چشم زن شود.

معنی کلمه چشمه زن در فرهنگ فارسی

چشم زن

جملاتی از کاربرد کلمه چشمه زن

و اگر تناسب چشمه هاى اشك با كشش اين روزنه ها نيز به هم خورد باز همين موضوع تكرار مى شود.

ملکت حسن تو را بر طرف چشمه مهر چیست آن سبزه نورسته مگر مهر گیاست
خضر در ظلمت سرای چشمه حیوان ندید آنچه من از فیض درشب زنده داری دیده ام
می دهد خاک رهش خاصیت آن آبم که نصیب خضر از چشمه حیوان بوده ست
کنارِ چشمه و پرهیز می‌کنم ز زلال که هست ضعفِ دماغ و دلم کنون از وی
عیان جوی مجرّه از سواد چرخ شد ناگه، چنان کز جانب ظلمات پیدا چشمه حیوان
شکر تشنه چشمه نوش او قمر بنده حلقه در گوش او
خورشید لَمعه ایست ز نور ولایتش صد چشمه حیات و دو صد حوض کوثر است
خوش آنکه در ظلمات غم آن لب شیرین ز خنده چشمه حیوان به چشم من می گشت
چون نباشد تازه ریحان خطش می کشد از چشمه خورشید نم
القصه چون مدت محنت به سر آمد، جبرئيل آمد و گفت : اى ايوب ! پاى برزمين زن . چونپاى بر زمين زد، دو چشمه آب روان گشاده شد: يكى سرد و يكى گرم .
نیست در سلسله چشمه حیوان موجی که دم تیغ شهادت نبود بهتر از آن