چراغ بی مید
معنی کلمه چراغ بی مید در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه چراغ بی مید
ز بی زری است اگر چون چراغ بی روغن زمان زمان نفسی میزنم به دشواری
نقشه آنها برای گرفتن محتاطانه چراغ بیتوجه نمیماند و آنها به جنگ کشیده میشوند.
ای آنکه به امر توست گردنده این گنبد پر چراغ بیروزن
نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم نهفته در ته دامن چراغ بی نورم
صفای همت باطن که عالم افروزد که حسن حرف زبانی چراغ بی نور است
ای از آن کم عمرتر بد گویت از روی نهاد از چراغ بی حجاب اندر بیابان روز باد
سیر دارم تا سحر امشب کنشت و کعبه را تا چراغ بیریا روشن در این محفل کجاست
چراغ بی زوال حسن خاموشی نمی داند دم عیسی است باد صبح شمع لاله رویان را
نقش او بر سیم روشن چون دخان بیچراغ ملک ازو همواره روشن چون چراغ بیدخان
می رفت یارش تیره شب دادش به کف چوبی عجب شد چوب شمع بی لهب یا خود چراغ بی دخان
بس چراغ بی فروغ از روغن لاف و دروغ بر فروزند و عدیل مشعل بیضا کنند