معنی کلمه چراغ برافروختن در لغت نامه دهخدا چراغ برافروختن. [ چ َ / چ ِ ب َاَ ت َ ] ( مص مرکب ) چراغ افروختن. چراغ برکردن و چراغ برگرفتن و چراغ روشن کردن. ( آنندراج ) : شبی زیت فکرت همی سوختم چراغ بلاغت برافروختم.سعدی.|| کنایه است از رسیدن بدولت. ( آنندراج ). رجوع به چراغ برکردن و چراغ روشن کردن شود.
معنی کلمه چراغ برافروختن در فرهنگ فارسی چراغ افروختن ٠ چراغ بر کردن و چراغ بر گرفتن و چراغ روشن کردن .