جملاتی از کاربرد کلمه چراغ اه
به نور عقل ره دور عشق نتوان رفت چراغ آهی ازان روی آتشین برکن
هر کجا در گلخنی دیوانگان را مجلسی است شمع آن مجلس چراغ آه آتشناک ماست
چند چراغ آه من عمر مرا تبه کند روشنی جهان شود خانه من سیه کند
دل که در او سوز عشق راه ندارد روشنیی از چراغ آه ندارد
چراغ آه تو اهلی جهان کند روشن ولی چه سود که پای چراغ تاریک است
خاطر آشفته ای دارم که هر ساعت نفس راه لب را می کند گم گر چراغ آه نیست
با چراغ آسان نشاید بر سر گنج آمدن من چراغ آه چون بنشاندم آسان آمدم