پیچان دل

معنی کلمه پیچان دل در لغت نامه دهخدا

پیچان دل.[ دِ ] ( ص مرکب ) غمناک. بی آرام. مضطرب :
همی بود پیچان دل از گفتگوی
مگر تیره گرددْش ازین آب روی.فردوسی.

معنی کلمه پیچان دل در فرهنگ فارسی

( صفت ) غمناک مضطرب : همی بود پیچان دل از گفتگوی مگر تیره گرددش ازین آب روی . ( فردوسی )

جملاتی از کاربرد کلمه پیچان دل

چو با مهتران گرم کرد اسپ شاه زمین گشت جنبان و پیچان سپاه
هر یک از احباب سرخوش در قصور وز طرب پیچان، سر زلفین حور
بزد تیغ ببرید پیچان کمند سر مه رها گشت از زیر بند
عنان کرد پیچان به راه درنگ رسیدند نزد که قاف تنگ
ای که می‌گویی به دنبال سرش دیگر مرو کاکل پیچان او پنداری از دنبال نیست
پیچان شده اژدها نمایی بر خویش ولی نه اژدهایی
در هوس آنکه او ، نقش دویتت شود برخود پیچان بود، طرّۀ حور جنان
بسوزم چون ترا سوزان ببینم بپیچم چون ترا پیچان ببینم
افعی غژمان او، معلق شمشاد ارقم پیچان او حمایل عرعر
به نزد درخت آمد آن ارجمند به شاخش بیفکند پیچان کمند