پیش عهد

معنی کلمه پیش عهد در لغت نامه دهخدا

پیش عهد. [ ع َ ] ( ص مرکب )متقدم. سابق زمانی. پیشین. ج ، پیش عهدان :
گزارنده داستانهای پیش
چنین گوید از پیش عهدان خویش.نظامی.

معنی کلمه پیش عهد در فرهنگ فارسی

( صفت ) سابقا( زمانی ) . پیشین مقدم . جمع : پیش عهدان گزارند. داستانهای پیش چنین گوید از پیش عهدان خویش . ( نظامی )

جملاتی از کاربرد کلمه پیش عهد

دوسال پس از آن که کوستوریتسا اعلام کرد خیال دارد فیلمسازی را کنار بگذارد، عهد خود را شکست و تصمیم گرفت مستندی به نام موسیقی آکروباتیک بسازد که به موضوع موسیقی کولیها می‌پرداخت اما هر چه بیشتر پیش رفت دریافت مایل است روایت خودش را نیز به داستان اضافه کند. به این ترتیب، مستند موسیقی آکروباتیک به فیلمی داستانی به نام گربه سیاه، گربه سفید تبدیل شد.
به عهد تو که دراز است پیش او مدت به عفو تو که فراخست نزد او میدان
از نوبت تو عهد جهان پیش بودلیک آن پیش نه که ( مطلب لم) راست در حساب
در سال ۶۷۲ پیش از میلاد، اسرحدون پس از مرگ همسرش و بنا به تحریک مادر خود، نقیعه-زکوتو[یادداشت ۳] ترتیب و قرار جانشینی خود را تغییر داد، وی با سرکردگان مادی‌هایی که دست‌نشاندهٔ پادشاه آشور بودند، و همچنین مردم و سرکردگان شهر سیپار[یادداشت ۴] - عهدی بست، بدین ترتیب که سرکردگان مزبور قسم خوردند که اگر اسرحدون هنگامی بمیرد که کودکانش هنوز خردسال باشند، آن‌ها و فرزندان آن‌ها این ترتیب را رعایت خواهند کرد که «آشوربانیپال پادشاه آشور خواهد بود و شمش شوم اوکین پادشاه بابل، هر چند که سن آشوربانی‌پال از برادرش کمتر است.» یک لوح یادبود که دو سال پس از این ماجرا در یکی از ایالت‌های شمال غربی آشور تهیه شده‌است، اسرحدون را با حالتی برجسته به تصویر می‌کشد، در حالی که دو پسرش هر کدام در یک طرف او قرار دارند. دو شاهزاده از آن پس تعلیمات و آموزش‌های متفاوتی را تجربه کردند. اوضاع اینگونه بود تا اینکه اسرحدون در سال ۶۶۹ پیش از میلاد، هنگامی که می‌رفت تا دوباره مصر را فتح کند، به‌طور ناگهانی درگذشت.