پیش خود. [ ش ِ خَودْ / خُدْ ]( اِ مرکب ) از تلقاء نفس. || پیش خود برپاو خود برپا: خودسر و خودرأی. گویند اینهمه پیش خودبرپا مباش بسر خواهی افتاد. ( آنندراج ) : یار باید پند ناصح نشنود سرو بالا پیش خود بر پای باش.نعیمی گیلانی.خودستا و خودپسند و خودسر و خودرا مشو نیستی گر بنده خود پیش خود برپا مشو.تأثیر.بگذر از آئینه محو آن قد رعنا مباش التفاتی هم بما کن پیش خود برپا مباش.محمدسعید اشرف.
معنی کلمه پیش خود در فرهنگ فارسی
از تلقائ نفس پیش خود برپا و خود برپا
جملاتی از کاربرد کلمه پیش خود
دو تن ز یاور و انصار سبط پیمبر به پیش تیر بلا جان خود نمود سپر
داستان فیلم در ادامهٔ فیلم پیشین آلمودوار، گل اسرار من (۱۹۹۵) است که در آن به شکل یک رمان است که برای چاپ رد میشود اما دزدیده شده و به فیلمی به نام فریزر تبدیل میشود. فیلم بازگشت از نئورئالیسم اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۵۰ و کارهای کارگردانان بزرگ آن دوره تأثیر گرفته است که با عناصری همچون سوء استفاده جنسی، تنهایی و مرگ، و ترکیب ژانرهای لودگی، تراژدی، ملودرام و واقعگرایی جادویی خود را مینمایاند.
حسن کسائی در اصفهان سالها مکتبدار موسیقی اصفهان در رشتههای نی، سهتار و آواز بودهاست. اگرچه بیشتر آثار حسن کسایی بداههنوازی است تا موسیقی پیش ساخته، ولی امروز بخش زیادی از ضربیها و حتی آوازیهای نوازندگان نی، بهره گرفته از نوازندگیهای اوست. کسائی در نواختن نِی ایرانی همانند نداشت و در اوقات فراغت به تکمیل سهتار میپرداخت. وی در زندگی هیچ دلبستگیای به جز موسیقی نداشت. وی در شهر زادگاه خود، اصفهان در کوی عباسآباد زندگی میکرد. دیده شده بود که او حتی با لوله کردن کاغذی ساده و سوراخ کردن آن اقدام به نواختن نی میکرد که این در یکی از نوارهای صوتی آموزشی وی نیز بیان گردیدهاست.
قابل توجه مدیران: این مقاله در صفحهٔ بحث خود دارای محتوایی است که پیش از حذف باید بررسی شود.
گر جان اسیری را دادی بوصالت ره شکرانه آن خود را پیش تو فدا سازم
من ترا بی این کرامتها ز پیش خود تسلی دادمی از ذات خویش
جرم منست پیش تو گر قدر من کم است خود کرده ام پسند خریدار خویش را
مشو خویشتن بنده در زندگی مکن پیش همچون خودی بندگی
پیش من خود نیست ثابت اصل او هم نماند بعد ازین هم نسل او
اختیار خود به پیش اختیار او نهیم هرچه او میخواهد از ما از دل و جان آن کنیم
در خانه خود صلا زد آنگاه کفش ادبم نهاد در پیش
پیش خود بنشان کمال او را ازین پس غم مخور از سوختن آتش نشاندی
پیش دهن او دهن غنچه خود از شرم وامانده گل آسا چه کند باد سحر را
در بهمن ۱۳۵۸ به دنبال برخی از اختلافات پیش آمده غلامحسین صدیقی با ۶ نفر از اعضا (خازنی، فرهنگ، کریم آبادی، کشاورز صدر و مولوی) در بهمن ۱۳۵۸ از شورای مرکزی جبهه ملی و هیئت رهبری استعفا دادند. دکتر صدیقی در ادامه فعالیتها سیاسی خود اقدام به تشکیل گروهی موسوم به بشارت کرد.