پیر کار

معنی کلمه پیر کار در لغت نامه دهخدا

پیر کار. [ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استادکار. دانای کار :
کدو خوش بنزدیک نرگس بکار
سفارش چه حاجت تویی پیر کار.ظهوری ( از آنندراج ).

معنی کلمه پیر کار در فرهنگ فارسی

استاد کار دانای کار

جملاتی از کاربرد کلمه پیر کار

پایم فتاد از ره و دستم ز کار ماند پیری شتاب کرد و شتابم دگر نماند
همی رفت پیران پر از درد و بیم شد از کار رستم دلش به دو نیم
عقل جاروبت نگار آن پیر کار باطنت دریا و هستی چون غبار
نه من که پیر راهش تازد اگر به کاری جاوید بر نگردد چون مدت جوانی
آن پیر خری که می‌کشد بار تا جانش هست می‌کند کار
حالا بعد از سال‌ها راهب احساس می‌کند وقت این انتقال قدرت رسیده‌است و به دنبال یک جانشین می‌گردد تا اینکه با یک جوان که جیب بر هم است به نام کار (شون ویلیام اسکات) آشنا می‌شود او در حال تحقیق است که آیا کار جانشین مناسبی برای او محسوب می‌شود یا خیر از طرفی آن افسر نازی که حالا پیر شده و نوه‌اش هم به دنبال این قدرت هستند و…
مرا نادیده باشد با سر کویش سر و کاری پس از دیدن عراقی را نبد پا پیر ملتانی