پیر و پاتال
جملاتی از کاربرد کلمه پیر و پاتال
زلال روانبخش عنبرنسیم ازو پیر و برنای و ممسک کریم
دوان شد پیر و سر سوی جوان داد دگر ره دل بدست دلستان داد
صد شکر دل آسود ز تشویش کشاکش چون فیض نه پیر و نه فقیه و نه مریدیم
خفتند همرهان همه پیر و جوان به خاک با یک اسیر بستهٔ بیمار می رویم
به غیر از دایره ارواح کامد مردمی گوهر جوان و پیر و درویش و توانگر بنده و آزادش
قیمتش کی شود چنان پیدا پیش هر پیر و نزد هر برنا
کودک و مرد و زن و پیر و جوان مؤمن و گبر و نصاری و جهود
ببین هر که را شد ز پیر و جوان چو از جوش اخلاط تن ناتوان
دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح بر دل نفس شیشه گرانست دم صبح