پیر شاه

معنی کلمه پیر شاه در لغت نامه دهخدا

پیرشاه. ( اِ مرکب ) داماد پیر :
عروس جوان گفت با پیرشاه
که موی سپید است مار سیاه.
پیرشاه. ( اِخ ) نام سلطان غیاث الدین فرزند سلطان محمد خوارزمشاه. رجوع به غیاث الدین شود.
پیرشاه. ( اِخ ) نام چاکرسلطان احمد برادر شاه شجاع از خاندان آل مظفر. ( تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 316 ) ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 314 ).
پیرشاه. ( اِخ ) دهی از دهستان قره قویون بخش حومه شهرستان ماکو. واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 1هزارگزی باختر راه ارابه رو مرگن به سیه چشمه. کوهستانی و معتدل. دارای 40 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن ارابه رو است و از راه ارابه رو مرگن به سیه چشمه در تابستان میتوان اتومبیل برد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه پیر شاه در فرهنگ فارسی

( صفت ) داماد پیر : عروس جوان گفت با پیرشاه که موی سپیدست مار سیاه . ( لغ. )
دهی از دهستان قره قویون بخش حومه شهرستان ماکو

جملاتی از کاربرد کلمه پیر شاه

پیر ارچه‌گشته‌ام نبود هیچ‌غم از انک اندر دعای شاه جوانیم در سر است
شاه از تو حذر کند گدا هم پیر از تو به جان بود جوان هم
چو بشنید پیران ز شاه این سخن یکی نامه فرمود افکند بن