پیر بی خواب

معنی کلمه پیر بی خواب در لغت نامه دهخدا

پیر بی خواب. [ رِ خوا / خا ] ( اِخ ) گویا مرشدی یعنی پیشوای طریقتی و شیخی از شیوخ صوفیه بوده است که هیچ نمی خفته است. پیری افسانه ای که هیچ نمی خفته است. || ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول فارسی بکسی که دیر یا کم خسبد خاصه اطفال گویند پیر بیخوابست ؛ مثل پیر بی خواب ، تشبیهی است مبتذل ، آنکه کم خسبد. آنکه بسیار بیدار ماند. آنکه کم بخواب رود. که دیر می خسبد.

معنی کلمه پیر بی خواب در فرهنگ فارسی

گویا مرشدی یعنی پیشوای طریقتی و شیخی از صوفیه بوده است که هیچ نمی خفته است

جملاتی از کاربرد کلمه پیر بی خواب

پیر با چیز نیست خواجه عزیز پیر بی‌چیز را که داشت به چیز
مسکین الاغ می گفت ای پیر بی مروت دانستی ار ترا بود فرهنگ و عقل و هوشی
سالک آمد پیش پیر بی نظیر داد حالی شرح از زاری چو زیر
تو آموختی شاه را راه کژ ایا پیر بی‌راه و کوتاه و کژ
عمر بیهوده چه سود ای پیر بی حاصل بگوی جز گنه حاصل چه کردستی درین هفتاد سال
به بخشایش و لطف دستی گشای ببخشا بر این پیر بی دست و پای
شاخ گلی به گریه مگر آرمت پیر بی آب شاخ تازه کجا در بر آمده
پس زبان بگشاد پیر بی‌قرار گفت ای محمود از حق شرم دار
آن زمرد باشد این افعی پیر بی زمرد کی شود افعی ضریر
قهر صد دندان ز لطفش پیر بی‌دندان شده عقل پابرجا ز عشقش یاوه و هرجایه‌ای