پی سر زدن
معنی کلمه پی سر زدن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پی سر زدن
دستِ احمد بریده شک را پی سر حربهاش بریده جان اُبی
ایکه در روضه ملک از پی سر سبزی دین شجری گشتی نهمار مبارک شجری
دست مبارک تو که دی رنجه شد ز تیغ آن دولت از پی سر مردانه که بود؟
رسید افکنده کاکل بر قفا طوری که پنداری قیامت در پی سر آفت آخر زمان آمد
برمدار از مقام هستی پی سر هم آنجا بنه که خوردی می
همچو آیینه مرا روز سیه در پی سر بود دیده آن روز که بر روی تو بگماشته بودم
هر بار افسری ز سر افتاد ملک را دردا و حسرتا که ازین پی سر او فتاد
رسته از ریش و سرقلندروار نه چو تو در پی سر و ریشیم
پی سر عرفان متن تار فکرت خریدار یوسف مشو زین کلابه
بر سریر عز ودولت چون کند کس خواب امن! تخته دارد در پی سر تخت گاه سروری