پناه گه
جملاتی از کاربرد کلمه پناه گه
آنم که نجویم از غم دهر پناه تا جور بود نمی کنم ناله و آه
در شهر بلخ (كه اكنون رد سرزمين افغانستان واقع شده ) زن و شوهرى زندگى مىكردند كه هر دو سيد بودند و چند فرزند داشتند، زندگى فقيرانه را دامنه مىدادند، تا اينكه شوهر از دنيا رفت ، و زن او با چند فرزند يتيم او را گرفته و به شهرپر جمعيت سمرقند رفت ، فصل زمستان بود و هوا بسيار سرد، اين بانوى محترمهكه در آن شهر، غريب بود و كسى را نمى شناخت ، خود و بچه هايش را به مسجد شهررساند، شب بود و مردم براى نماز به مسجد مى آمدند، وقتى امام جماعت آمد، زن دست بچههايش را گرفت و از او خواست كه امشب به ما پناه بده ، و اطاقى را در اختيارمان بگذار تااز سرما محفوظ بمانيم .
بگفتم مگر غمگسارم تویی پناه از بد روزگارم تویی
ز حادثات نهان سایهٔ حمایت شاه پناه ذات تو بادا که ظل یزدان است
در این دو روزهٔ ایام غم مخور که گرت غمی بُوَد غمت آسوده در پناه من است
همه در گرفتند ز ایران پناه به ایرانیان گشت گیتی سیاه
خلق را نیست به از درگه او هیچ پناه صید را هیچ حصاری نبود به ز حرم
هارون از اين ماجرا در شگفت شد كه اين چه قضيه است كه وقتى آهوان به آن تپه پناه مىبرند. بازها و سگها جراءت رفتن و آنجا را ندارند.
6. هرگاه فتنه و بلايى به او رسد به خداوند پناه ببرد.
فرمود: اين گناه ، هميشه (نصب العين ) اوست و همواره از آن للّهللّه (توبه ) مى كند و به خداوند پناه مى برد،... تا آنكه به بهشتدرآيد...)
پناه عافیت جمله در جمیع جهات ضروری همه مانند حفظ یزدانی
5- توسّل به آن حجت خدا در مشكلات كه امروز پناه عالميان اوست ،
ای سنایی بگذر از جان در پناه تن مباش چون فرشته یار داری جفت اهریمن مباش
اسد اسکندر سال ۱۳۸۷ فیلم پناه را ساخت و با اکران این فیلم او به شهرت رسید.
دی زهد فروختیم بسیار امروز ز می پناه گیریم
در پی کشتار ارتش مصر در روز جمعه (جمعه خشم)، صدها هوادار اخوان المسلمین به مسجد فتح قاهره پناه آوردند و تصاویر تلویزیونی نیروهای امنیتی را در حالی نشان داد که به سوی مناره اصلی این مسجد تیراندازی میکردند. در روز شنبه ۱۷ اوت (۲۶ مرداد) نیروهای پلیس و ارتش به تحصن هواداران محمد مرسی در مسجد فتح در قاهره، پایتخت پایان دادند.
او نه ياراى دل بريدن از نجف داشت و نه توان مالىانتقال پدر، ناگزير به حرم اميرمؤ منان على عليه السلام پناه برد، امام را به يارىفرا خواند. اين توسل سرانجام مؤ ثر افتاد، نامه ديگرى از ((شقرا)) رسيد وعبدالكريم ، فرزند را به تلاش در دانش اندوزى و فراموش كردن دشواريهاى زندگىپدر فرا خواند. البته كرامت علوى بدين نامه محدود نبود چندسال بعد سيد عبدالكريم بى آنكه هزينه اى بر فرزندتحميل كند، همراه گروهى از نيكان سمت نجف رهسپار شد. مسافرانجبل عامل چنان عبدالكريم كهنسال را از احترام و خدمت برخوردار ساختند كه او بعدها بهفرزندش گفت : اگر گروهى از فرزندان همراهم بودند، هرگز اينگونه به من خدمتنمى كردند و اسباب آسايشم را فراهم نمى آوردند.
بسازند تا گر در آن رزمگاه شکسته شود شهر گیرد پناه
((اللهم انى اعوذبك من البخيل و اعوذبك من الجبن )) (110) بار خدايا به توپناه مى برم از بخل ، و به تو پناه مى برم از ترسو بودن ، و على عليه السلام مىفرمايد: ((الجبن منقصه )).
((اى پناه گريختگان ! با بار سنگين گناهانى كه بر دوش دارم به سوى تو مىگريزم )).