پلید شدن

معنی کلمه پلید شدن در لغت نامه دهخدا

پلید شدن. [ پ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پلید گردیدن. ناپاک شدن. شوخگن شدن. چرک شدن. پلشت شدن. رجس. ( تاج المصادر بیهقی ). قذر. ( تاج المصادر ). قذارت. ( منتهی الارب ). رجاست. نجس شدن. ( تاج المصادر ). نجاست. تنجس. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). خباثت. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ): طَرتم َ الماء؛ پلید شد آب. ( منتهی الارب ). نجس. نجاسة. ناپاک و پلید گردیدن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه پلید شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ناپاک شدن شوخگن شدن پلید گردیدن پلشت شدن نجس شدن .

جملاتی از کاربرد کلمه پلید شدن

«بودن یا نبودن» پرسش بزرگ هملت است. احتجاج هملت شکسپیر بر سر دوراهی انتخاب؛ یا مبارزه علیه امواج دریای فتنه و ریا و ایستادگی در برابر شرارت و پلیدی است و سزاوار صفت انسان بودن یا تسلیم خواریِ بخت شدن و بزرگوارانه تقدیر محتوم را پذیرفتن و آنگاه در حضیض روزمرگی، عمر دوروزه را با ذلت گذراندن را شکسپیر در نمایشنامه این‌گونه بیان می‌کند.
هومر در ایلیاد برای وصف نزدیک شدن آشیل به تروآ می‌گوید: سگ شکارچی (صورت فلکی شکارچی) با گرما، تب و پلیدی اش می‌آید.
حدود ۳۰ سال از اتفاقات بازگشت جدای و شکست امپراتور می‌گذرد، آخرین بازمانده جدای، لوک اسکای‌واکر، ناپدیدشده‌است. چرا که، او استاد خواهر زاده‌اش بن سولو بود که در هنگام کامل شدن آموزشش به جنبه تاریک نیرو کشیده شد. احساس مسئولیت او باعث شد خود را به یک سیاره دور به نام اوچ-تا تبعید کند. در غیاب او سازمان پلید محفل یکم از بقایای امپراتوری کهکشان شکل‌گرفته و قدرت آن به‌شدت افزایش‌یافته و به دنبال از بین بردن جمهوری جدید است. ژنرال لیا اورگانا (کری فیشر) با حمایت جمهوری، گروه مقاومت را رهبری می‌کند. او به دنبال این است که برادرش لوک را پیدا کند. لیا شجاع‌ترین خلبانش پو دامرون (اسکار آیزاک) را طی مأموریتی سری به سیاره بیابانی جاکو می‌فرستد که در آنجا یک متحد قدیمی سرنخی از محل لوک در دست دارد. پو در جاکو با لور سن تکا (ماکس فون سیدو)دیدار کرده و از او نقشه محل اقامت لوک را دریافت می‌کند.
در خواهرزاده جادوگر، جادیس به عنوان ملکهٔ چارن، شهری در یک دنیایی کاملاً متفاوت از نارنیا معرفی شده‌است. او آخرین نفر از یک شجره‌نامهٔ طولانی از پادشاهان و ملکه‌ها است، که در آغاز نیک بودند اما در طی چند نسل پلیدی در آن‌ها رشد یافت و تمام جهان چارن را فتح کردند. جادیس، جادوگر قدرتمند، یک جنگ خونین را علیه خواهرش آغاز کرد. در لحظهٔ شکست، جادیس تصمیم به تسلیم شدن نگرفت، اما به جای آن نفرینی را بر زبان آورد که تمام حیات بر روی چارن به جز خود او را نابود ساخت. او سپس یک طلسم خواب بر خودش افسون کرد، و به انتظار نشست تا کسی او را از چارن نجات دهد.