پس فرداشب

معنی کلمه پس فرداشب در لغت نامه دهخدا

پس فرداشب. [ پ َ ف َ ش َ ] ( ق مرکب ) یک شب بعد از فرداشب.

معنی کلمه پس فرداشب در فرهنگ عمید

شب بعد از فرداشب، دو شب دیگر.

معنی کلمه پس فرداشب در فرهنگ فارسی

یک شب بعد از فردا شب .

جملاتی از کاربرد کلمه پس فرداشب

خدا رحمت كند آية الله ايزدى نجف آبادى امام جمعه محترم نجف آباد را كه پاى درسشبوديم داستانى را تعريف كردند، كه يكى از علماء داراى معلومات زيادى بود ولىپول نداشت و به سختى امرار معاش ‍ مى نمود، كه روزى فهميد علماء در فلان مكان جلسهدارند، او خود را به آن جلسه رسانيد، ودم در نشست ، و بحثهاى علمى را گوش داد، ولىآخر كار نظر خود را بيان كرد و نظرش از همه بهتر بود ولى چون لباس ‍ ژنده اىدربر داشت هيچكس به حرفش گوش نداد او رفت ، ولى فرداشب كه اين جلسه برقرارشد، قبا و عباى زيبايى را از كسى عاريه نظرى پيش پا افتاده را گفت ، ولى همه به اواحترام نمودند و احسنت احسنت آنها بلند شد، در آخر كه سفره پهن شد او آستين خود را درميان غذاها ميكرد و مى گفت بخور، به او گفتند چرا اين كار را مى كنى ، او گفت : رفقا، منهمان فرد ديشبى هستم ولى لباسم را عوض كردم ، و آن شب چون لباسم بى ارزش بودنظريه ام را كه بهترين نظريه ها بود گفتم و شما نپذيرفتيد، ولى الان كه لباس خوب در تن دارم نظرم را كه بى ارزش ‍ بود گفتم و همه شما آفرين گفتيد پس اين آستين سزاوار است كه غذا بخورد 

108. فرداشب مصيبت عمويم ، حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ، خوانده میشود

تو فرداشب به دز بر، باش هشیار ز شب یک نیمه رفته گوش من دار
دِولین تدبیری می‌اندیشد تا آلیسیا و سباستین در یک باشگاه اسب‌دوانی همدیگر را ببینند. سباستین آلیسیا را به جا می‌آورد و او را به شام دعوت می‌کند و موقع شام به او می‌گوید که همیشه می‌دانسته دوباره همدیگر را خواهند دید. سباستین آلیسیا را به مهمانی شامی که فرداشب در خانه‌اش دارد دعوت می‌کند و می‌گوید که قرار است میزبان چند آشنای شغلی باشد. دِولین و سروان پُل پرسکات از سرویس مخفی ایالات متحده به آلیسیا می‌گویند که باید نام و ملیت تمام مهمانان را به خاطر بسپارد.
چگونگى آنكه : ظاهرا سال 1353 بود، به عنوان كمك كاروان از تهران رفته بودم ، شبهشتم از مكه به عرفات آمدم كه مقدمات كار را فراهم كنم كه فرداشب ، وقتى حاجى ها همهبايد در عرفات باشند از جهت چادر و وضع منزل نگران نباشند.
من ، بى صبرانه ، منتظر فرداشب شدم . سر موعد به طرف زيرزمين رفتم ، ديدم روزنهاى به بيرون باز شده است . از آنجا بيرون رفتم ، ديدم پدر و مادرم پشت زندان منتظر منهستند! با هم حركت كرده و خود را به ايستگاه قطار رسانديم و حركت نموديم .
صاحب كتاب المعالى السبطين ، مرحوم شيخ مهدى مازندرانىسال 1358 هجرى قمرى در كربلا ايام ماه مبارك رمضان در چند جا منبر مى رفت و آخرينمنبرش در رواق حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود. مرحوم مازندرانى يك شبفرمودند: هر كسى فردا شب به اينجا يعنى به رواق حضرتابوالفضل العباس عليه السلام بيايد، تحفه اى به او خواهم داد. فرداشب ما نيز در آنمجلس حاضر شديم .
به هر حال به ياد آن حضرت تا صبح گريستم و فردا كه كاروان آمد قصه را براىروحانى كاروان گفتم . او هم به مردم گفت : متوجه باشيد كه اين كاروان مورد توجه امامعليه السلام است . تمام مطالب را به روحانى كاروان گفتم ، فقط فراموش كردم كهبگويم آقا فرموده فرداشب چون در چادر شما مصيبت عمويم خوانده مى شود مى آيم .