پس زنش
معنی کلمه پس زنش در دانشنامه عمومی
از جمله مثالهای رگورژیتاسیون در انسان بالا آمدن غذا از معده به حلق و مری ( بدون زور و فشار ) همراه با تنفس بدبو در سرطان مری است.
جملاتی از کاربرد کلمه پس زنش
پاپک نیز بنابر روایت طبری، منصب روحانی ریاست آتشکده آناهید را دارا بود و از زنش که رودک یا روتک نام داشت، اردشیر بهوجود آمد.
که نیکیست فرجام این گر بدی زنش گفت کاری بود ایزدی
معناى آيه شريفه كه به اذهان مى رسد همين است كه زمخشرى دانشمند و مفسر بزرگ سنّىتشريح كرده است و تمام مفسران شيعه و سنّى نيز گفته اند. ممكن نيست گفتار خداوند كهمى فرمايد: ((فَاِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ))شامل گفته كسى شود كه به همسرش مى گويد: ((اَنْتِ طالِقٌ ثلاثاً)). مگر اينكه پيش ازآن ، دو بار با فاصله زنش را طلاق داده و بعد از هر كدام هم رجوع كرده باشد. چنانكهپوشيده نيست .
«رئالیسم کثیف سبکی در داستاننویسی نسل جدید نویسندگان آمریکایی است؛ نویسندگانی که به بطن زندگی معاصر روزمره سر زده، و دربارهاش مینویسند؛ سوژه هایی مانند مردی که زنش ترکش کرده، زنی که ناخواسته مادر شده، یک ماشیندزد، یک جیببر، یا یک معتاد مرکزیت آثار آنها را تشکیل می دهند. اما مسئلهی اصلی، این است که این نویسندگان، دربارهی این مسائل با یک عینی نگری گزنده و زبانی هجوآلود و آمیخته به کمدی و درعین حال، ترحم برانگیز مینویسند. این داستانهای ساده، کنایهآمیز، گاهی سرشار از خشونت اما ترحمبرانگیز، صداهای تازه را در ادبیات، به گوش میرسانند.»
خاست زنش بر سر زانو نشست در کمرش نیز درآورد دست
زنش گفتا که تنها نیستم من که اندر قربت مولیستم من
آهنگساز این نمایش علی قمصری بود. بازیگر و زنش به مدت دو ماه در پاییز سال ۹۱ به روی صحنه رفت.
زندگی جوان به ونسان ون گوگ شبیه است؛ و گاه گاهی مورد سر زنش او واقع میشود.
زن يهودى خبردار شده ، اسلام آورد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد، يهودى هم مسلمانشد و منزل خود را به زنش بخشيد.(40)
عمويم فورا رفت و آنچه ميان من و او گذشته بود به اطلاع زنش رسانيد. زن عمويمبراى اين كه مبادا فرصت از دست برود، و من پشيمان شوم ، با عجله بستگانش را دعوتكرد و بساط عروسى ما را فراهم ساخت و دخترش را براى من عقد بست !
چنان زد که از تیغ گردن زنش سر دشمن افتاد در دامنش
سپس فرمود: بيرون برو و اين مرد را از ظلم كردن به زنش بازدار. عمار گفت : از مسجدخارج شدم ناگهان ديدم يك زن و يك مرد زمام زمام شترى را گرفته اند زن مى گويد:مال من است .
و كسى كه زنش را اذيت كند تا مالى بدهد و خود را از دست شوهرش برهاند، خداىمتعال به مجازاتى كمتر از جهنم براى او راضى نمى شود. زيرا بدون ترديد خداىمتعال همانگونه كه براى يتيم به خشم مى آيد، براى زن هم خشمگين مى شود.
قاضی چو زنش حامله شد زار گریست گفتا ز سر قهر که اینواقعه چیست
از اینچمن چو صبا در گذر که آلوده است هزار سر زنش خار با صفای گلی
به جنگش خواست بال آید دگر بار نشد راضی زنش تارا به پیکار
زنش گفتا که من جان مینخواهم زمانی نیز امان زان مینخواهم
یکیبود یکینبود از خدایما هیچکس بهتر نبود. پیرمرد خارکنی بود که در شهری زندگی می کرد و روزها و صبح های زود به صحرا می رفت و ظهر با پشته ای از خار به شهر برمی گشت. پشته خار را می فروخت و با پول آن روزگار می گذراند. مدتی بود که زن پیرمرد، مرده بود و از زنش یک دختر داشت به اسم فاطمه و چون دختر هنوز خردسال بود، مرد خارکن زن گرفت. این زن همان روز اول دشمنی خود را با نا دختریش آشکار کرد.
زنش گفتا مرا چون شوی باشد چگونه شوی دیگر روی باشد