( پس آمدن ) پس آمدن. [ پ َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) پس آمدن با...؛ غلبه کردن بر. حریف شدن به.برابری کردن با : من از پس او برنمی آیم. - پس آمدن ( مطلق ) ؛ بازگشتن. - امثال : سکه شاه ولایت هرجا رود پس آید.
معنی کلمه پس امدن در فرهنگ فارسی
( پس آمدن ) ( مصدر ) باز گشتن عقب رفتن . غلبه کردن بر حریف شدن
جملاتی از کاربرد کلمه پس امدن
اندیشه چو سر به خط رساند جز باز پس آمدن نداند
چون عمل (آمدن ) در ميان موجودات جسمانى عبارت است از اينكه جسمى مسافتى را كه بين آنو بين جسمى ديگر است با حركت قطع كند، و به آن نزديك شود، و اگر ما اين خصوصيتماديت را از عمل آمدن مجرد كنيم ، و در نتيجه صرف نزديكى و رفع فاصله وحائل ميان دو چيز كه غرض نهائى از آمدن است باقى بماند، چنين آمدنى را مى توانيم بهخدا نسبت دهيم ، و بطور حقيقت هم نسبت دهيم ، نه بطور مجاز، پس آمدن خدا به سراغ كفاربه معناى برطرف شدن موانع ميان قضاى خدا و ميان آنان است ، و اين خود يكى از حقايققرآنى است كه بحث هاى برهانى نمى تواند به آن دست يابد، مگر آنكه تواءم با امعانو تدبر باشد، و پيچ و خم هائى كه در اين راه است پشت سر گذاشته بتواند اثبات كندكه حقيقت هستى و وجود اصيل حقيقتى داراى شدت و ضعف است .
حسين عليه السلام تجلى جمال خداوند در زمين و ظهورجلال حضرت حق در زمان است ، زيستن از پس آمدن حسين عليه السلام معناى راستين خويش راباز يافته است و مردن با ابديت آسمانى پيوند خورده است .
کاندیشه چو سر به خط رسانَد جز باز پس آمدن نداند
من همی از پی ابرام کم آیم بر تو کز پس آمدن از من نشناسی ابرام