پرویزن گر
معنی کلمه پرویزن گر در فرهنگ عمید
معنی کلمه پرویزن گر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پرویزن گر
بود پرویزن او گردش چرخ خریدارم سبوسش را به هر نرخ
ز گرد غم که مرا بر دل است، چون گریم غبار ریزدم از دیده ها چو پرویزن
ز امساک پرویزن آبنوس شده قرص خورشید نان سبوس
پرویزن است عالم ما همچو آرد در وی گر بگذری تو صافی ور نگذری سبوسی
به روی خاک بیفتد ستاره از گردون چنانکه آرد بریزد برون ز پرویزن
پرویزن چرخ در فراقت بس خاک بفرق عاشقان بیخت
برای طینت حس تو دست صنع بسی ببیخت ریزة خورشید را به پرویزن
فلک را هفت پرویزن، ز آه خسته بیزد تف؛ زمین را هفت پیراهن، ز خون کشته گیرد نم
سپهر را چه گنه گر مشبکش بیند کسیکه بنگرد او را ز پشت پرویزن
هزار دام نبینی، چو دانه آید هزار چشم پدید آیدت چو پرویزن