پادشاه مصر و یوسف

معنی کلمه پادشاه مصر و یوسف در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پادشاه مصر و یوسف (قرآن). آیاتی در قرآن پیرامون رابطه پادشاه مصر و حضرت یوسف است که به آنها اشاره می شود.
۱. ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۵۰..
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «پادشاه مصر و یوسف (قرآن).
...

جملاتی از کاربرد کلمه پادشاه مصر و یوسف

يوسف پيامبر را به ضرب زور بر دربار پادشاه مصر بردند، امّا پس ‍ از مدّتىمورداحترام او قرار گرفت و امانتدار او شد.
رؤ ياى ديگرى كه در كلام الله مجيد نقل گرديده ، رؤ ياى پادشاه مصر است كه سببنجات حضرت يوسف - عليه السلام - گرديد. و خلاصه آن چنين است : پادشاه مصر چندشب در خواب ديد كه هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر مى خوردند. و نيز هفتسنبل سبز و هفت سنبل خشك در كنار او ديده مى شوند. از درباريان خود تعبير اين خواب راپرسيد؟ گفتند: خوابهاى آشفته و پريشان است . و ما تعبير چنين خوابها را نمى دانيم .آيات شريفه پيرامون اين مطلب چنين است :
O امام صادق عليه السلام خطاب به گروهى كه اظهار زهد مى كردند و مردم رادعوت مى نمودند كه همانند آنان زندگى را بر خود سخت بگيرند... فرمود: مرا خبر دهيدشما در باره ى يوسف پيامبر چگونه فكر مى كنيد كه به پادشاه مصر گفت : (اجعلنىعلى خزائن الارض ) پس كار يوسف به آنجا رسيد كه همه ى كشور و اطرافآن تا يمن را در اختيار گرفت ... در عين حال نيافتيم كسى را كه اين كار را بر او عيبگرفته باشد.(71)
پادشاه مصر (چون اين صحنه را بديد و گفتار زليخا را بشنيد) تصميم گرفت يوسف راشكنجه دهد. يوسف گفت : من قصد سوئى به همسر تو نكرده ام ، او نسبت به من قصد سوءداشت ، اينك از اين طفل بپرس تا حقيقت حال را برايت بگويد.
امير قطب الدين تيمور گوركانى ، كه در كشورگشايى مانند اسكندر بود، ممالك وسيع وگوناگون را تسخير كرد و بر كفّار جزيه نهاد. وى درسال 803 به شام رفت و در حدود حلب امراى شام با او مقاتله كرده ، مغلوب و مقهورشدند و سرداران به دست او افتاده مقيّد شدند و شهر حلب مفتوح شد. سپس از آنجا لشگربه دمشق كشيد و امراى شام را مقتول ساخت و پادشاه مصر سلطان فرخ به مصر گريخت .امير تيمور به دمشق آمد و اكثر ولايت شام را غارت كرد و آنقدر غنيمت به دست لشگر وىافتاد كه از ضبط آن عاجز آمدند و در همين سال فتح شام ، بغداد را نيز به سبب مخالفتقتل عام نمود.
پس ارميا عليه السلام را گذاشتند و بسوى مصر رفتند و از پادشاه مصر امان طلبيدند وايشان را امان داد، چون بخت نصر اين را شنيد فرستاد بسوى پادشاه مصر كه ايشان رامقيد كرده بسوى من بفرست و اگر نفرستى مهياى جنگ من باش .
يعنى : (و پادشاه مصر گفت : من (خوابى ) ديدم كه هفت گاو فربه را هفت گاو لاغرخوردند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشك را. اى بزرگان ملك ! مرا به تعبير آن اگرعلم مى دانيد، آگاه گردانيد. آنها گفتند: اين خواب پريشان است . و ما تعبير خوابپريشان نمى دانيم ).
و سپس فرمود: حضرت يوسف عليه السلام با اين كه پيغمبر و پسر پيغمبر و نوهپيغمبر بود، از پادشاه مصر تقاضا كرد تا وزير دارائى و خزينه داراموال و ديگر امور مملكت مصر گردد و حتّى در جاى فرعون مى نشست ، در حالى كه مىدانست او كافر محض مى باشد.
خداى تعالى در كلام خود به هر سه قسم روياى مذكور اشاره كرده و از قسماول ، روياى ابراهيم و روياى مادر موسى و پاره اى از روياهاىرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را آورده ، و به قسم دوم هم در جمله (اضغاثاحلام ) اشاره كرد، كه چنين روياهايى هم هست ، و از قسم سوم ، روياى يوسف و روياهاىدو رفيق زندانى او و روياى پادشاه مصر را كه هر سه در سوره يوسف آمده برشمردهاست .
ج : رؤ ياى پادشاه مصر درباره خوردن گاوِ لاغر، گاو چاق را كه تعبير به قحطى وخشكسالى بعد از فراخ شد.