پا بلند کردن

معنی کلمه پا بلند کردن در لغت نامه دهخدا

پا بلند کردن. [ ب ُ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دویدن. بشتاب رفتن :
عزم تو پای باد بند کند
باد هرچند پا بلند کند.امیرخسرو.و این تعبیری هندیست.

معنی کلمه پا بلند کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) دویدن بشتاب رفتن ( تعبیر هندی ).

جملاتی از کاربرد کلمه پا بلند کردن

شعر مر شرع را چو فرع شود چون نهد پا بلند شرع شود

(در ابتداى دوران بلوغ ، پاها به سرعت رشد مى كنند. به طورى كه غالبا جوانان نورس قيافه مرغان پا بلند را دارند. حتى گاهى در مواضع مفاصل ، اين سرعت رشد آن قدر زياد است كه پوست بدن قادر به هماهنگى با آن نيست ودر حدود زانو، بعضى از قسمت هاى پوست كه به طور قائم قرار گرفته اند، صورت نوارهاى رنگ پريده اى را پيدا مى كنند كه آن ها را نوارهاى رشد مى نامند. از آن پس ،رشد سريع شروع مى شود، تمام قطعات استخوان بندى انسان از اين قاعده پيروى كرده به تناوب بلند يا پهن مى گردند.

من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم سر آبله‌ دماغی ته پا بلند کردم

(ابوطلحه ) بعد از قبول اسلام از اصحاب بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله بشمار مى رفت . در جنگ احد پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله تيراندازى مى كرد؛پيامبر صلى الله عليه و آله بر روى پنجه پا بلند مى شد تا هدف تير او را مشاهده كند.

روی سکه - نقش کشتی جنگی بدون پادیان در مقابل قلعه‌ای که دارای چهار برج است و در پایین کشتی دو شیر در جهت مخالف در حرکت‌اند. طرف دیگر سکه اردشیر دوم که خنجر به دست راست دارد ایستاده و با دست چپ یال شیری را که روی دو پا بلند شده‌است گرفته‌است، و در وسط دو حرف که معرف نام عبدسترت می‌باشد، نقر است.
عجزم رضا نداد به رعنایی کلاه گشتم همان چو آبله در زیر پا بلند
یکی دار کردند بر پا بلند رسیدند گردان تن ارجمند
يكمرتبه گره هاى كورى كه روى هم زده بود، باز شد و دختر از پايين پا بلند شد وگفت : بابا برايم زيارت عباس عليه السلام بخوان ! و بدين طريق شفا گرفت .