پا برکاب
معنی کلمه پا برکاب در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پا برکاب
زر چنان باید کز تو ببرم صرف کنم بکلاه و بکمر یا برکاب و بام
بگرفته عنان ملک دست من سوده برکاب فتح پای من
یاران حذر از سپهبد هجر پا را برکاب چون درآورد
بروز کینه چو پای تو در شود برکاب رکاب وزین بداندیش بند گردد و چاه
اولین بنده که گیرد ز عنان تو قضاست دومین بنده که پوید برکاب تو، قدر
چو پر آشوب سواری که به شادی نرسید فتنه را پا به زمین چون تو نهی پا برکاب
با تو در زیر لبم نیم جوانی مانده است از حیاتم نفسی پا برکابی مانده است
عنان ز طاعت حق تافتیم و بر باطل بر اسب معصیت آورده پای را برکاب
سوار عشقم و از باده ام رکاب تهیست غلام میکده می بر سوار ده برکاب
شهسوارا برکاب تو سر بوسه که داشت که سر خلق همی سود بفتراک تورا