وصایای ارسطو به شیماس

معنی کلمه وصایای ارسطو به شیماس در دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] وصایای ارسطو به شیماس (شرح رساله تفاحیه)، از آثار ارسطو می باشد که محمد بن حسین، بابا افضل کاشانی، حکیم و فیلسوف برجسته سده ششم و اوایل سده هفتم هجری آن را از عربی به فارسی ترجمه و حسن حسینی خراسانی قوچانی ، معروف به آقا نجفی قوچانی ، آن را شرح و با تصحیح و تعلیق محمدرضا عطایی عرضه شده است.
مترجم عربی این اثر از متن یونانی دقیقاً مشخص نیست که چه کسی بوده است.
کتاب، با دو مقدمه از کمیته علمی مجمع بزرگداشت آیت الله آقا نجفی قوچانی و مصحح آغاز شده است. این رساله، به طریقِ رساله فیدون که مکالمه سقراط با شاگردان است، مکالمه ارسطو را به هنگام وفات، با شاگردان بیان می کند.
شارح، ابتدا، به متن اثر اشاره کرده و در خلال بیان مطالب، توضیحاتی که بیشتر بیان مراد نویسنده و یا تشریح برخی کلمات یا عبارات می باشد، پیرامون آن مطلب، بیان کرده است.
این شرح که متن آن به نثر فارسی قدیم متداول قرن ششم و هفتم نوشته شده، از جمله شروح مزجی می باشد که برای تمیز شرح از متن، از دو اندازه قلم متفاوت استفاده شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه وصایای ارسطو به شیماس

ارسطو به تحسینشان لب گشاد که این عقل و دین از جهان گم مباد
ارسطو به نقل فَر فوريوس خيرات را اينگونه تقسيم نموده است . برخى از خيرات((شريف )) و برخى ((ممدوح )) و برخى ((بالقوه )) و برخى ((مفيد)) در راه رسيدن بهخير هستند.
ارسطو به این نکته تأکید داشت که شناخت تنها از طریق ادراک میسر است. در مورد حتماً افلاطون معتقد بود که هیچ چیزی نمی‌تواند در طبیعت پدید بیاید مگر این که قبلاً در جهان مُثُل وجود داشته باشد. به اعتقاد ارسطو، افلاطون از این طریق همه چیز را دو برابر کرده بود.
در دانشگاه پاریس نه فقط به منطق ارسطو به عنوان یک علم آلی و وسیلهٔ اصلی برای وصول به حقایق از طریق استدلالات ذهنی توجه می‌شده‌است، بلکه این منطق عین عقل و آنچه در قالب صوری آن قابل بیان بوده عین حقیقت و عین واقع دانسته می‌شده‌است.
هادس هرگز با موجودات اهریمنی به یاد نمی‌آمده‌است؛ بااین‌همه نخست نویسندگان یونانی ازجمله ارسطو به هنگام بازگویی باورهای ایرانی دربارهٔ ثنویت، مینوی بد یعنی اهریمن را با هادس و جهان زیرین را با دوزخ یکسان شمرده‌اند..
نیکول اورسم بین ۱۳۲۵–۱۳۲۰ در روستای آلمونیا در نورماندی پای بدین جهان گذارد. هیچ چیز دربارهٔ خانواده‌اش نمی‌دانیم. اینکه در کالج ناوار درس خواند که با کمک‌های پادشاه اداره می‌شد و ویژه تحصیل دانشجویانی بود که از بی نوایی برگ تحصیل در دانشگاه پاریس را نداشتند به این احتمال که برزیگر زاده بوده باشد قوت می‌بخشد. با ژان بوریدان (ملقب به بنیان‌گذار مکتب طبیعت گرائی فرانسه)، آلبرت ساکسونیائی و شاید مارسلیوس انگنی (مارسلیوس فُن اِنگن) در پاریس تحصیل " هنر" کرد و همانجا درجه کارشناسی ارشد هنر گرفت. هنوز ۱۳۴۲ نشده در جریان بحران برخاسته از فلسفه طبیعی ویلیام اوکامی به درجه مربی‌گری رسید. در سال ۱۳۴۸ در دانشگاه پاریس دانشجوی الهیات بود و در سال ۱۳۵۶ درجه دکترایش را گرفت و همان سال استاد بزرگ کالج ناوار شد. در سال ۱۳۶۴ رئیس کلیسای جامع رُون شد. دور و بر ۱۳۶۹ به خواست شارل پنجم که در سال ۱۳۷۱ برایش مقرری تعیین کرد دست بکار برگرداندن آثار ارسطو به فرانسه شد و در سال ۱۳۷۷با پشتیبانی شاهانه اسقف لیسیو شد. مرگش بسال ۱۳۸۲ در همان شهر بود.
ارسطو به چهار راه برای مقابله با حادثه اشاره می‌کند. پس از نام بردنشان، آن‌ها را رتبه‌بندی می‌کند:
سپس ادامه مى دهد كه : چون قوام سيره به صدورفعل است ، هيچ سعادتمندى به شقاوت مبتلا نمى شود؛ زيرا هيچگاه مرتكبفعل ناپسندى نمى گردد و لذا همواره مورد رشك ديگران است گرچه مورد هجوم مصايبىچون ايّوب پيامبر عليه السّلام باشد. (اينجا سخن ارسطو به پايان رسيد)
ارسطو به سه نوع خوشبختی معتقد بود. او نوع اول خوشبختی را زندگی شاد و خوش می‌دانست. نوع دوم خوشبختی را در زندگی به عنوان شهروندی آزاد و مسئول می‌دید و عقیده داشت که نوع سوم خوشبختی در زندگی شامل کسی می‌شود که متفکر و فیلسوف باشد.
در سال 1477، او تحصیل در رشته حقوق کلیسا را در دانشگاه بولونیا آغاز کرد، اما پس از چندی، آن را رها کرد و پس از مرگ مادرش در سال 1478، او در سال 1479 به فرارا نقل مکان کرده و در آنجا به مطالعات اومانیستی که در دوران رنسانس بسیار شکوفا شده بود، روی آورد. او در سال 1480 برای گسترش مطالعه فلسفه‌ای خود دربابِ ارسطو به پادوآ رفت. پادوآ مرکز ارسطوگراییِ ایتالیایی بود و نقش مهمی در درک پیکو از ارسطو داشت.
به هین دلیل می‌توان گفت که افلاطون فقط از عقلش استفاده کرد و ارسطو در کنار عقل از حواس هم بهره گرفت. اختلاف در روش کار استاد و شاگرد به همین‌جا ختم نمی‌شود. نوشته‌های افلاطون بیشتر جنبهٔ شاعرانه و اساطیری دارد درحالی که آثار ارسطو خشک و مفصل است، درست مثل دائرةالمعارف. بسیاری از نوشته‌های ارسطو به بررسی‌های دقیق طبیعت می‌پردازد.