ور نم نهادن
جملاتی از کاربرد کلمه ور نم نهادن
گوهر ار خواهی درآ در بحر ما ور نمی خواهی برو ساحل طلب
کرد خون کشته ی هجران بیک ره پایمال ور نمی داری مسلّم نعل بشماقش نگر
ذره و خورشید از او دارند نور ور نمی بینی چنین ای کور ، دور
عیسی مریم ببین گر عارفی ور نمی بینی برو در خر نگر