هم شاگردی

معنی کلمه هم شاگردی در لغت نامه دهخدا

همشاگردی. [ هََ گ ِ ] ( ص مرکب ) هم شاگردی. آنکه با دیگری در یک مدرسه شاگردی کند. هم مدرسه. همدرس. همکلاس. رجوع به این مدخل ها شود.

معنی کلمه هم شاگردی در فرهنگ معین

( ~. گِ ) (ص نسب . ) دو یا چند شاگرد که نزد یک معلم درس می خوانند.

معنی کلمه هم شاگردی در فرهنگ عمید

دو یا چند تن که در یک کلاس درس بخوانند یا زیر دست یک استاد کار بکنند.

جملاتی از کاربرد کلمه هم شاگردی

هوارانیم همنشین من چو خود من به شاگردی استاد عقل ایستادم
چنین می گفت شاگردی به مَکتَب که این مکتب چه تاریکست یارب
روزی شاگردی را گفت: چه بهتر بودی شاگرد گفت: ندانم گفت: جهان پر از مرد همه همچون بایزید.
در جهان استاد نیست اکنون کسم این زمان شاگردی این بت بسم
تا به شاگردی تو افتادم ساخت شاگردی تو استادم
در بندگیت عار بود آزادی شاگردی عشق تو به از استادی
در ماه مارس ۱۲۹۷ پی.دی. آسپنسکی از گورجیف جدا می‌شود. چهار ماه بعد بزرگ‌ترین خواهر گورجیف و خانواده‌اش به عنوان پناهنده نزد او به اسنتوکی می‌روند و به او خبر می‌دهند که ترکها در کشتار همگانی ارمنی‌ها (۱۲۹۴–۱۳۰۲) پدرش را در ۱۵ ماه مه با گلوله می‌کشند. از آنجا که جنگ داخلی پیوسته بیشتر بر اسنتوکی سایه می‌انداخت، گورجیف داستانی از خود می‌سازد و در روزنامه منتشر می‌کند و در آن از «سفر علمی مطالعاتی» به کوه ایندوک در آیندهٔ نزدیک سخن می‌گوید. خود را دانشمند جامی‌زند و با چهارده همراه (که خانوادهٔ خودش و پی.دی. آسپنسکی را دربرنمی‌گرفت) رهسپار این سفر می‌شود. آن‌ها با قطار به مایکوپ می‌روند که به مدت سه هفته دشمنی‌ها در آنجا به تأخیر می‌افتد. در بهار ۱۲۹۸ گورجیف با الکساندر سالزمنِ هنرمند و همسرش ژان ملاقات می‌کند و آن‌ها را به شاگردی می‌پذیرد. در همان سال گورجیف با دستیاری ژان سالزمن نخستین نمایش رقصهای مقدس خود را به روی صحنه می‌برد (حرکات در تالار اپرای تفلیس، ۲۲ ژوئن).
تنها شاگردی که توانایی اجرای طرح‌هایی همپایه با استاد را داشت فرزند ایشان، سید امیرمسعود افسری کاشانی معمار و عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان بود که در اثر سانحه رانندگی به ملکوت پیوست.
روزی شاگردی با امام گفت: مردمان گویند ابوحنیفه شب نمی‌خسبد.
کسی که فخر به شاگردی بهار نمود شد اوستاد و برآمد به نردبان ادب
نخست از ارسطو کش استاد بود به شاگردی او دلش شاد بود
عبدالحسین برازنده در سال ۱۲۷۲ (ه‍.خ) در اصفهان متولد شد. در کودکی تحت آموزش دایی خود «عبدالرحیم‌خان صفوی» که موسیقی‌دان بود قرار گرفت. او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهٔ «ستارهٔ صبح» که توسط فرانسوی‌ها اداره می‌شد، گذراند. در این مدرسه از آموزش‌های «موسیو پرمیکس» که معلم موسیقی غربی بود، بهره‌مند شد و به آهنگسازی گرایش پیدا کرد. ساز اصلی او «تار» بود اما «ویلن» و «سنتور» نیز می‌نواخت. او پس از پایان تحصیلات به استخدام ارتش درآمد. وی در این زمان به شهرتی در موسیقی دست یافته بود و با هنرمندان موسیقی آشنا شد. از جمله هنرمندانی نظیر: «درویش‌خان» و «عارف قزوینی» ، «ابوالحسن صبا»، «ملک‌الشعرای بهار» ، «رضا محجوبی»، «جلال‌تاج اصفهانی»، «حسین یاوری» و… عبدالحسین برازنده به شاگردی درویش‌خان درآمد و در جلسه‌های شعر و موسیقی به نوازندگی می‌پرداخت. او در سال ۱۳۱۷ در دبیرستان «علیه» به تدریس مشغول شد و پس از آن در مدرسهٔ ستارهٔ صبح نیز به تدریس زبان فرانسه پرداخت.
پسر یک نساج بود و در مدرسه نورویچ دستور زبان تحصیل کرده بود و پس از آن نزد جان کروم شاگردی کرده بود. از ۱۸۱۱ تا ۱۸۳۱ او در نمایشگاه سالانه در نورویچ جامعه هنرمندان نمایش بیش از یک صد عکس در تمام عمدتاً از نورفولک مناظر و دریایی و نیز در رویال آکادمی‌های انگلیسی، مؤسسه و جاهای دیگر به نمایش گذاشت. . در سال ۱۸۱۸ او نقل مکان به لندن کرد و در ابتدا موفق در به دست آوردن حمایت از مشتریان ثروتمند اما پس از آن مجبور به شروع به مبارزه مالی شد. خرید خانه بزرگ در لندن همراه با تمایل به نوشیدن، باعث تشدید مشکلات مالی او و در سال ۱۸۲۴برای بدهی در ناوگان زندان زندانی شد. او قبل از آزادی در سال ۱۸۲۷ارتباط با نوریچ جامعه هنرمندان خود را از سر گرفت اگر چه با کاهش بازده کارش.
ز بس شاگردی عشقت به مکتب‌خانه‌ها کردم به درس عشق چون مجنون به عصر خویش استادم