هست و بود کردن. [ هََ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اکتفا بر چیزی موجود کردن ، مثلاً کرباسی به خیاط دهند تا جامه قطع کند، اوگوید: کرباس کم است. گویند: هست وبود کن ؛ یعنی هر قدر که هست همان جامه تیار کن. ( آنندراج ) : یک بوسه دار بیش نباشد لبان یار باید برای قوت دل هست وبود کرد.طالب لاری ( از آنندراج ).رجوع به «هست » و «هست وبود» شود.
معنی کلمه هست و بود کردن در فرهنگ فارسی
اکتفا بر چیز موجود کردن
جملاتی از کاربرد کلمه هست و بود کردن
بهار در سال ۱۲۹۳ خورشیدی نماینده حوزه انتخابیه درگز در مجلس سوم شورای ملی و همچنین به عنوان نماینده حوزه انتخابیه ترشیز (کاشمر کنونی) در مجلس پنجم شورای ملی انتخاب شد. بهار در حالی که از جوانترین نمایندگان مجلس بود اما تصویب اعتبارنامهاش چهار ماه و نیم به طول انجامید. هنگام بررسی اعتبارنامهاش در مجلس (۳۱ فروردین ۱۲۹۴) شیخ محمدحسن گروسی در مخالفت با اعتبارنامه ملکالشعرا، مندرجات روزنامه نوبهار را «فساد ملتبس» توصیف کرد، یعنی امکان فساد عقیده در این مندرجات هست و باید برای تشخیص آن به خبره و کارشناس مراجعه شود. سید حسن مدرس نیز ضمن اعلام مخالفت خود با اعتبارنامه ملکالشعرا گفت حاکم درگز که انتخابات درگز را برگزار کرده، یاغی بوده است. سرانجام مجلس با ۴۴ رأی موافق در برابر ۲۵ رأی مخالف به اعتبارنامه ملکالشعرا رأی داد.
ترا سال هست و خرد کمترست نهاد من از رای تو دیگرست
سؤ ال ديگرى كه درباره اين امر مشهود و فراموش نشدنى (من ) هست و جوابش هم همانجوابى است كه درباره وحدت آن از دو طرف گفته شده ، اينستكه اين امرى كه به نظرشما مادى است با اينكه ماده ثبات ندارد و دائما درتحول است و انقسام مى پذيرد، ثبات و بساطت خود را از كجا آورد؟ نه فرضاول شما ميتواند جوابگوى آن باشد و نه فرض دوم .
هزار گونه بزرگیش هست و نیست سه چیز یکی همال و دوم همبر و سوم همتا
سخا و دست تو پیوستهاند بس که بهم گمان بری که سخا پود هست و دست تو تار
O اين آيه به نوعى بيانگر خاتميّت پيامبر اسلام و جامعيّت مكتب اوست ، چرا كه مى فرمايد: در كنار تو هيچ پيامبرى در هيچ كجا مبعوث نشده است ، زيرا در مكتب و شخصيّت تو توان اداره ى كلّ جامعه هست و نيازى به ديگرى نيست . تو داراى چنان مقامى هستى كه با وجود تو پرونده ى نبوّت خاتمه مى يابد.
تـهـران ، بـازار قـم ، بـازار شـيـراز و امـر مـى كرد به اينكه ببنديد... بيرق بزنيد...چـراغـان بـكـنـيد، مى كردند. حالا قضيه اينكه به حكومت نظامى سرنيزه و حكومت طاغوت ،حـكـومـت كـذا، ابـدا مردم ديگر اعتناء نمى كنند. ما حكومت نظامى هاى سابق را ديديم ، حكومتنـظـامـى سـابـق هـمـچـو كـه مى گفتند فلان جا حكومت نظامى شد، ديگر جراءت داشت كسىمخالفت با حكومت نظامى بكند؟! با پاسبان نمى كردند با حكومت نظامى بكنند؟ الان شمامـلاحظه مى كنيد حكومت نظامى در چند شهر ايران هست و هيچ كدام اعتنا نمى كنند، مى ريزندبـيـرون و فرياد، و آنها هم از اينكه حالا ديگر تعرض شديد بكنند، يك قدرى عقب نشينىكردند، زياد عقب نشينى كردند.
ای واهب عقل و باعث جان با حکم تو هست و نیست یکسان
پیروان فلسفه عملگرایی همانند چارلز سندرز پیرس، باورمندند حقیقت دارای وابستگیهای ذاتی با بشریت هست و بشر همواره به دنبال کشف و یافتن حقیقت است. پیرس بر این باور بود که انسانها با تلاش برای یافتن، به آن دست مییابند و حقیقت قطعاً برای بشر سودآور است. «باوری که در نهایت توسط همگان تأیید شود و مورد توافق واقع میگردد، چیزی است که به آن حقیقت میگوییم…»
البته در اين ميان دليلى ديگر نيز هست و آن اين است كه برگشت همه امور هر چه كهباشد، براى خداى تعالى است پس غير خداى تعالى هيچ مالكيت و اختيارى در هيچ چيزندارد، تا خدا آن را از او سلب كند و از چنگ او درآورد.
بله در مقدم بودن آن بر حق جنايتى كه بدهكار استاشكال هست و اگر به مقدار تهيه كفن مالى از خود بجاى نگذاشته عريان دفن مى شود وبر مسلمانان واجب نيست براى او كفن بخرند و يا كفن بدهند، بله استحباب دارد.
از هست و نیست پاک بشستیم دست خویش وآنگه قدم به راه طریقت نهادهایم
و اين گرفتارى هاى جزئى كه در سطح كشور هست و در بين شهرها هست و اين دزدهائى كهطرفدارى آنها را امريكا مى كند و اعلام مى كند كه بايد امريكا طرفدار اين منافقين باشد،ايـنـهـا را انـشـاء الله بـه زودى شـرشـان از ايـران كـنـده بـشـود و هـيـچ ايـنـهـاقـابـل ذكـر نـيـسـتـند. اينها يك دزدهائى هستند كه گاهى يك جايى يك چيزى منفجر مى كنند.كـارى كـه يـك دزدى مـى كـند، اينها هم او را مى كنند، هياهوشان خيلى است ، صحبت خيلى مىكـنـنـد ولى واقـعـيـتى اينها ندارند. البته ما بسيار متاثريم از اين جوانهائى كه از اينهاگـول خـورده انـد و خـودشـان و عـائله خـودشـان و زندگى خودشان را براى اينهائى كهامريكا اعلام مى كند كه طرفدارى از اينها لازم است ، تباه مى كنند.
به شاگرد و معلِّم بار بسیار به گردن هست و باید بُرد ناچار
وانکه او هست و نیست خواهد شد سوی زندان کشندش از بستان
تابنده چو ما هست و درخشنده چو خورشید رخشنده چو برق است و نماینده چو کوکب
زنوشاد اگر دیو باشد نکوست که او یار هست و بود یار دوست
به یک ره دو پیکر پذیرد چنانک نگونسار هست و نگونسار نیست
زار به زبان خودش جواب میدهد که اهل کجاست و اسمش چی هست و آن مرد یا زن را بخاطر فلان یا بهمان کار، مرکب خود ساخته، البته تمام این حرفها با صدای تغییر یافتهای از دهان مریض خارج میشود؛ ولی به زبان اصلی خود زار، عربی، هندی یا سواحلی، در حالی که ممکن است مرکب او به زبان هندی یا سواحلی، به ظاهر آشنا نباشد.