نوح بن دراج نخعی

معنی کلمه نوح بن دراج نخعی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نوح بن درّاج نخعی پدر ایوب بن نوح و اهل کوفه و از محدثان بزرگ و فقیهان برجسته به شمار می رود که در کوفه و بصره و در آخر عمر در بخش شرقی بغداد ـ در روزگار حاکمیت هارون ـ مسئولیت قضاوت را به عهده داشته است.
نوح بن درّاج، پدر ایوب بود، نوح بن درّاج (یا درّاج) است. درباره او مطلب چندانی نمی دانیم، مگر اینکه از اهل کوفه بوده، و گفته اند که در بازار کوفه شغل ساده (بقالی) داشته است.
ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، ج۴، ص۲۷۶.
برخی از روایات نشان گویایی است از تشیع او و باورش به مکتب اهل بیت و رهپویی در مسیر و خط ولایت علوی؛ چنان که شیخ صدوق در داستان جالب و آموزنده زیر بدان اشاره کرده است:دشمنان سوگند خورده امام کاظم (علیه السّلام)، نزد هارون عباسی بر ضدّ آن حضرت دروغ پراکنی می کردند؛ به گونه ای که ترس از دست دادن تاج و تخت سراسر جان تاریک هارون را فراگرفت. بدین سبب، روزی او حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) را نزد خود طلبید. در آغاز دیدار رفتار زشت و نامناسبی از هارون سر زد و خشم و کین دیرینه خود را ابراز کرد. او در حالی که سرشار از کین و حسد بود، رو به امام کرد و گفت: چرا شما اهل بیت (فرزندان علی (علیه السّلام) ) ادعا می کنید که از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ارث می برید؛ در حالی که با وجود عمو (عباس)، پسر عمو (علی (علیه السّلام) ) از ارث محروم می شود. زمانی که رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) از دنیا رفت، ابوطالب قبلاً از دنیا رخت بر بسته و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) زنده بود. پس میراث پیامبر باید به عمویش برسد، نه به علی که فرزند ابوطالب است.امام (علیه السّلام) در پاسخ فرمود: مرا از پاسخ معاف دار و از مسائل دیگر پرسش کن. هارون گفت: هرگز این را نمی پذیرم، مگر اینکه پاسخ مرا بدهی.آن گاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت علی بن ابی طالب نقل شده است که اگر فرزند صلبی شخص متوفا ـ چه دختر و چه پسر ـ زنده باشند، با وجود آنان کسی از متوفا ارث نمی برد، مگر پدر و مادر و زن و یا شوهر، و با وجود فرزندان علی، برای عمو ارث ثابت نیست. در قرآن ارث بردن عمو با وجود فرزندان، بیان نشده است، بلکه این مطلب ناصواب را ابوبکر و عمو و بنی امیه گفته اند و سخن آنان مبنای صحیحی ندارد و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) در این باره روایتی نرسیده است، اما عالمان فرزانه ای هستند که سخن علی (علیه السّلام) را قبول دارند و بدین نظر فتوا می دهند و قضاوت می کنند و دیدگاه ابوبکر و عمر و بنی امیه را مردود و باطل می دانند.آن گاه امام کاظم (علیه السّلام)، دیدگاه نوح بن درّاج را بیان می کند و می فرماید: نوح در این مسئله برابر با کلام حضرت علی (علیه السّلام) قضاوت کرده است؛ در حالی که تو (هارون) او را به عنوان قاضی بصره و کوفه منصوب کرده ای.در اینجا بود که هارون، جمعی از عالمان و قاضیان را مانند ابراهیم المدنی، فضیل بن عیاض، و سفیان ثوری را فراخواند و آنان گواهی دادند که حضرت علی (علیه السّلام) در این مسئله چنین فرموده است. هارون پرسید: پس چرا شما طبق این نظر قضاوت نمی کنید؟ آنان یک صدا گفتند: ما می ترسیم، ولی نوح بن درّاج ترسی ندارد و انسان شجاعی است.
محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، ج۲، ص۷۹.
۱. ↑ ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، ج۴، ص۲۷۶.
...

جملاتی از کاربرد کلمه نوح بن دراج نخعی

فخرالدوله با این زن ازدواج کرده و دختری از خویشاوندان خودش به پسر او داد و بدین‌ترتیب قلعه را به‌دست‌آورد. به‌نظر می‌رسد نام این بچه، جستان بوده‌است. گویا فخرالدوله پیش از روی آوردن به اقدام از طریق خویشاوندی برای تصاحب کردن قلعه، سپاهی را برای فتح قلعه اعزام کرده‌بود ولی این سپاه موفقیتی کسب نکرده‌بود. براین‌اساس که پسر نوح بن وهسودان به پادشاهی قلعه رسیده بود، می‌توان گفت که پیش از این پسر، پدرش نوح بن وهسودان فرمانروایی می‌کرده‌است و درواقع نوح، جانشین پدرش وهسودان بوده‌است. پیش‌ازاین، پس از فرار ابراهیم به ری و پناهنده شدنش به رکن‌الدوله، نوح به نمایندگی از پدرش وهسودان در آذربایجان به فرمانروایی رسیده بود. دراین‌زمان، باتوجه به حکومت فردی از آل بویه بر قلعهٔ شمیران، می‌توان گفت این سلسله به‌طور ناگهانی از بین رفته بودند زیرا هیچ شخصی از سلاریان در هیچ‌کجا حکومت نمی‌کرد.