نو امد

معنی کلمه نو امد در لغت نامه دهخدا

( نوآمد ) نوآمد. [ ن َ / نُو م َ ] ( ن مف مرکب ) نوآمده. تازه وارد. || نوزاد. ( یادداشت مؤلف ) :
فریدون چو روشن جهان را بدید
به چهر نوآمد یکی بنگرید.فردوسی.پیش بین دختر نوآمد من
دید کآفاتش از پس است برفت.خاقانی.داغ بر رخ زاده بهر بندگی مصطفی
هر نوآمد کز مشیمه ی ْ چارارکان آمده.خاقانی.

معنی کلمه نو امد در فرهنگ فارسی

( نو آمد ) نو آمده . تازه وارد . یا نوزاد .

جملاتی از کاربرد کلمه نو امد

آن ملایک جمله عقل و جان بدند جان نو آمد که جسم آن بدند
خلق دو قولی شدند بهر شب عید را بر دو گروهی خلق ماه نو آمد حکم
در منابع ارمنی اطلاعاتی موجود است مبنی بر آنکه مبلغان و رزمندگان دیانت نو در محل معابد تخریب شدهٔ دین کهن و در میدان‌ها و بر جاده‌ها به نشانهٔ پیروزی دیانت نو صلیب‌های چوبی می‌نشاندند اما صلیب چوبی دوام چندانی نداشت و ناگزیر باید راهی برای دوام بیشتر آن پیدا می‌شد. در اینجا بود که تجربهٔ سده‌های گذشته دوران پادشاهی وان و دوره‌های بعد به یاری دیانت نو آمد. صلیب چوبی به صلیب سنگی تبدیل و بر پایهٔ سنگی ساده‌ای استوار شد.
ز هر سو روان گشت یک ساله باز ز هر جای گنجی نو آمد فراز
باز آن ویرانه شد ماتم سرای شور غوغایی ز نو آمد به پای
به دل گفت کاری نو آمد به ما فتادیم اندر دم اژدها
رَوید ای جمله صورت‌ها، که صورت‌های نو آمد عَلَم‌هاتان نگون گردد، که آن بسیار می‌آید
گل نو آمد و هر کس به عیش و عشرت خویش من و عقوبت هجران و کنج محنت خویش
داغ بر رخ زاده بهر بندگی مصطفی هر نو آمد کز مشیمه چار ارکان آمده
به دل گفت کاری نو آمد به روی مرا ز این دلیران پرخاشجوی
بر عمر رفته افسوس تا چند عید نو آمد عمر دو بار است