ننگ نامی

معنی کلمه ننگ نامی در لغت نامه دهخدا

ننگنامی. [ ن َ ] ( حامص مرکب ) بدنامی. سوء شهرت. ( فرهنگ فارسی معین ) : و چنین ننگنامی او در اشیاع ماند. ( معارف بهاء ولد ص 49 از فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه ننگ نامی در فرهنگ فارسی

بد نامی سوئ شهرت : و چنین ننگ نامی او در اشیاع ماند.

جملاتی از کاربرد کلمه ننگ نامی

در زمان فرهاد چهارم، گروهی از نجبا به خارج از کشور فرار کردند. در این زمان آنتوان سردار رومی به ایران حمله کرد. رومیان که هنوز در ننگ و شرمساری شکست حران بودند، برای تلافی به ایران یورش آوردند. در این جنگ، پادشاه ارمنستان با رومیان همراه شد و آنتوان با لشکر عظیمی که به قول پلوتارک آوازه آن تا اقصا نقاط آسیا رفته بود، به ایران لشکر کشید: «این سپاه عظیم و جرار که حتی هندیان ماوراءالنهر و بلخ را به هراس انداخته و پشت آسیا را به لرزه انداخته بود». پلوتارک از تاکتیک‌های متعدد فرهاد علیه آنتوان خبر می‌دهد. هرچند که نویسنده حیات مردان نامی از پیروزی آنتوان بر اشکانیان دم می‌زند، اما مطالبی که نقل می‌کند، چیزی جز گزارش شکست، قحطی و مرگ و نابودی رومیان نیست. به‌طوری‌که آنتوان با بدبختی سرحدات ایران را ترک می‌کند‏.
گر آن جا یکی مرد جنگی شود وگر مرد نامی ست ننگی شود
چه نامی که نامم بدادی به ننگ مران بر زبانم که دادی به جنگ
سعی کن نامی درین عالم به گمنامی برآر ورنه هر نامی که هست اینجا به ننگ آلوده است
نه می‌خوردم غم ننگی و نامی نه بودم بستهٔ بندی و دامی
امروز به جد دارم با تو سر دشنامی ای زشت همه زشتان، ای ننگ همه نامی
من که بدنام جهانم به خرابات شوم که در آنجا خبر از نامی و از ننگی نیست
ننگ مانی وش و نامی روشی را که بر او که همه شعله فشان از همه اعضا آمد
بکن نامی که جمله ننگ ماندی چرادر بانگ همچون چنگ ماندی
چو رامین نزد ویس آید به نیزنگ شود نامی که می‌جویم همه ننگ