نم رست
جملاتی از کاربرد کلمه نم رست
از ننگ تو ای مزین بیخبران منصور سعید رست وای دگران
ز تلخی و ترشی رو به سوی شیرینی چنانک رست ز تلخی هزار گونه ثمر
حق آنک دایگی کردی نخست تا نهال ما ز آب و خاک رست
در پناه دل توان رست از دو عالم پیچ و تاب برگهر موجیکه خود را بست ساحل میشود
ار شئون حقیقی است این است هرکه دانست، از ضلالت رست
که این آهوی دردمند از گزند ز جان رست از چنگ گرگ نژند
از آن آب غم کز مژه رخ بشست همه کُه خس و خار و هم زهر رست
به دین رست آخر از چنگال دنیا به تقدیر خدای فرد و قهار