معنی کلمه نظام اباد در لغت نامه دهخدا
نظام آباد. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین در 12هزارگزی مغرب قزوین در جلگه معتدل هوائی واقع است و1081 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و نخود سیاه و انگور و بادام ، شغل اهالی زراعت و گلیم بافی و جوراب بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
نظام آباد. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک در 10 هزارگزی جنوب فرمهین در ناحیه کوهستانی سردسیری واقعاست و 2050 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و بنشن و پنبه و ارزن و محصولات صیفی ، شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
نظام آباد. [ ن ِ ] ( اِخ ) [ زردلک ] دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک ، در 40هزارگزی جنوب غربی آستانه ، در منطقه کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات ، محصولش بنشن و غلات و پنبه و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
نظام آباد. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 12 هزارگزی مغرب زنجان ، در ناحیه کوهستانی سردسیری واقع است و 98 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و سیب زمینی ، شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
نظام آباد. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان ، در 14 هزارگزی شمال رامیان ، بر کنار راه فرعی گرگان به گنبد قابوس ، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 425 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه ، محصولش غلات و توتون سیگار و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و بافتن پارچه های ابریشمی و شال و کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
نظام آباد. [ ن ِ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 شود.
نظام آباد. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه در 16500 گزی شمال شرقی میاندوآب ، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 800 تن سکنه دارد. آبش از سیمین رود و زرینه رود، محصولش غلات و چغندر و حبوبات و کشمش ، شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).