معنی کلمه نزدیک امدن در لغت نامه دهخدا
بهار خرم نزدیک آمد از دوری
به شادکامی نزدیک شد نه مندوری.جلاب بخاری.- به نزدیک آمدن ؛ نزدیک شدن :
بدانست کآمد به نزدیک مرگ
همی زرد خواهد شدن سبز برگ.فردوسی.- نزدیک چیزی آمدن ؛ به آن نزدیک شدن. برِ آن آمدن :
نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز را چه به کار است و چه شاید.منوچهری.