نت بارگی
جملاتی از کاربرد کلمه نت بارگی
دلها شده بودند به یک بارگی از جان لطفت به سلامت همهشان با وطن آورد
به سستی درآمد تک بارگی ز طاقت فرو ماند یکبارگی
آمد میان معرکه گفت ای گروه دون کز راه حق شدید بیک بارگی برون
بیا تا ببینی و باور کنی به خونش سم بارگی ترکنی
همی گفت کآهرمن چارهجوی یکی بارگی گشت و بنمود روی
هست در سایمۀ بارگیان قدرت هفت اجرام سماوات کم از سبع عجاف
عنان رفتش از کف بیکبارگی بدان گونه شد، کافتد از بارگی
چندان طواف کان کنم چندان مصاف جان کنم تا بگسلد یک بارگی هم پود من هم تار من
قاسم بباخت جان را، یک بارگی جهان را مشکن تو عرض ما را، گر توبه ای شکستم
ز تیر خدنگ اسپ هومان بخست تن بارگی گشت با خاک پست